مکالمه من بامامانم:
بخندین می کشمتون فقط.
من:عشقم.
مامانم:هن
من: مامان اینقدر محبت خرجم میکنی نترکم
مامانم: بیا برو مهدیه همه که مث تو بیکار نیستن کلی کار دارم.
بعد از دقایقی
من:عشقم.
مامانم:زهرمار مگه تو درس نداری ازبس نشستی پشت این وامونده.
من:هیچی کلکم می خواستم بگم بابا زنگ زده کارت داشت.
مامان بعد از زدن پس گردنی جانانه به گردن بدبختم گفت
مامانم:خدا به تو یه مشت مرگ بده من راحت شم چرا زودتر نگفتی حیف نون