دنباله دار ♠مـــــڪاݪمــــــہ♠

  • نویسنده موضوع Dani_pat
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 95
  • بازدیدها 3,421
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S_G

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/9/18
ارسالی‌ها
228
پسندها
6,479
امتیازها
24,903
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #11
من: اسم معلمه چیه؟
مهدیه: روشن
من: روشن؟
فریما: آره! روشن ایز وری چراغانی...
 
امضا : S_G

S_G

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/9/18
ارسالی‌ها
228
پسندها
6,479
امتیازها
24,903
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #12
من: بچه ها چند نوع تخم حیوون بگید؟
سایه: تخم مرغ
مهدیه: اردکم تخم میذاشت دیگه؟
مائده: تخم مرغ اردکو میگی؟
من: مائده تخم مرغ اردک؟
مائده: پ ن پ تخم مرغ سوگند
من: تخم مرغ اردک؟ مائده تخم مرغ اردک؟
مائده با حالت حمله: وایسا عوضی منو مسخره میکنی؟
 
امضا : S_G

Elena

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/4/18
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,165
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #13
اقای مصباحی :النا خوبی ؟
من: هووم
ارشام :الناااا؟؟
من:هوووووم؟؟
مرجان : النا خوابی ؟؟؟
محمد : نهههه النا و خواب ؟؟؟ الان النا داره تو کوه میدوعه :/
من : تو کوه میدوعن ؟
محمد: تو میدویی
من : هوووم !!
اقای مصباحی با خنده : النا دیشب ساعت چند خوابیدی ؟
من : با اجازه بزرگترا ساعت ۴
ارشام با شیطنت : الناااااا شب جمعه ای چی کار می کردی تا صبح ؟؟
منم هر کاری کردم چیزی نگم جام نگرفت آخر گفتم: داشتم به صدای ننه بابای تو گوش میدادم
و در اینجا همه می پوکن از خنده ارشامم محو می شه !
مهدی : النا جدا چته مریضی ؟؟ مشکلی هست ؟؟
من : نههههه جمعه صبح ساعت ۸ کلاس برگزار نکردید دیشبم یه بنده خدایی ساعت ۱۲ پیام نداده که باید امروز آهنگ ۷ صفحه ای بزنم منم تا صبح مجبور نشدم بیدار بمونم که اینارو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Elena

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/4/18
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,165
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #14
وقتی منو حضرت مادر و جناب پدر می شینیم تلویزیون نگا می کنیم با هم
مامان : عه الناااا اخلاقت خوب کن بدمت به این یارو ! لامصب خون از سیبیلاش می چکه
( یارویی که میگن سیبیل داشت اندازه کل هیکل من از هر طرف حساب می کردی ۸ تای من بود :/ مث این مردای دوران قجر :/ چاق اصلا داغون :/)
من: مامان ! حاضرم تا اخر عمرممم شوهر نکنم ولی زن این نشم
مامان : وا به این خوبی !!
من: مامان خودت زنش می شدی اگه میومد خاستکاریت
مامان : اره چشه مگه ؟
بابام: چشمم روشن مژگان خانوم :/
مامان : عه خوب حالا من یه چیزی گفتم وگرنه تو کجا این بوزینه کجا ؟!!
من : عههه برای تو بوزینس برای من خوبه ؟؟
مامان : اخه خودتم بوزینه ای :roflym:
من: :straight_face::oops:ماماااان اینقدر علاقه به من نشون نده کمرم خورد شد :/ اصلا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Bible.Hb

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
19/10/18
ارسالی‌ها
732
پسندها
13,080
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
سطح
20
 
  • #15
من وقتی با دوست قهرم
با داد تو زنگ تفریح در کلاس
-ببین مهدیههه خانوم من بهت اعتماد کردم.
من=خو بیخود کردی اعتماد کردی .درحالی که من از اعتماد سو استفاده نکردم همچین مهدیههه خانوم به نیقم می‌بنده انگار60سالمه.
الانم بعد از یک هفته قهر دوست شدیم .
 

Elena

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/4/18
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,165
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #16
من: عه مامان این چقدر شبیه داییه
مامان : غلط کردی داداشم اینقدر شکم نداره !!!
من: واااا ماماننن دایی شکم داره هااا حالا نه خیلی ولی داره
مامان : عهه!! خب بابای خودتم داره !!
که بابام با تعجب و مظلومیت چشم از تلویزیون میگیره رو به مامانم میگه : عه ! اخه الان من این وسط چیکاره بودم ؟ منکه داشتم پاستیلم می خوردم برای خودم :/
:roflym::roflym::roflym:
من: مامااااان بابای من کجاش شکم داره ؟؟!!!
مامان‌: داره دیگه ! داره که میگم داره !!
من : حالا گیریم داشته باشه چرا پای شوورتو می کشی وسط ؟
بابام: والااا حرف حسابو از این طفل معصوم بشنو :/
مامان : ایش خوب شما نمی دونید من رو داداشم حساسم ،!غیرتیم ؟؟
بابام : :straight_face:بعله منم که ادم نیستم
من : خب داشته باشی باید بزنی شوهرت بپوکونی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

فندق

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/7/18
ارسالی‌ها
379
پسندها
8,221
امتیازها
28,673
مدال‌ها
16
سطح
16
 
  • #17
من: سلاااااااااام گلابی جونم چطوری خوفی منم خوفم گرسنمه ناهار بده.
مامی: سلام گمشو دستشویی
من: رفتم دشوری.
مامی : دوباره برو دشوری
.
.
.
این مکالمه همچنان ادامه دارد
 

Sam in

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
259
پسندها
5,068
امتیازها
21,773
سطح
0
 
  • #18
من_ مامان سرم درد میکنه
مامانم_ کوفت ، انقدر با اون موبایل ور میری
من_ مامان سرما خوردم
مامانم_ از بس سرت تو اون گوشی بی صاحابه
من_ مامان دارم میمیرم
مامانم_ حناق ۴۸ ساعته بگیری ایشالا از بس گوشی دستته
من_ :rolleyes::rolleyes::sadym::sadym::surprised::surprised::surprised:
مامانم_:devil::devil::devil::devil::devil:
 

Dani_pat

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
7/5/18
ارسالی‌ها
1,743
پسندها
37,537
امتیازها
77,373
مدال‌ها
22
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
لگدے ب بازوم زده میشود://
لهراسب+ پ پاشووو
-پاشم چ بُکُنم؟
+پاشو رعو برقص
-ولوم کوووو
وقتی پسر عموی دختر خالم بم گیر میده:////
 
امضا : Dani_pat

DabriA

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/12/18
ارسالی‌ها
297
پسندها
14,770
امتیازها
31,283
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • #20
مامانم آدرس مغازه رو یادش میره و من آدرس درست و میگم و خالم تاییدش میکنه
من:هه من مشهدیم شما ک مشهدی نیسی
با غرور لبخند میزنم
مامانم خنثی نگام میکنه:عااا باشه افتخارش ماله تو
من:کمتر رمان بخون لامصب کمتتتتتتتتتر
مامانم محلم نمیدهد :/
 
امضا : DabriA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا