نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار اخرین گندی که با رفیقات بالا اوردی چی بوده؟؟؟؟؟

  • نویسنده موضوع ژینا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 330
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ژینا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
39
پسندها
723
امتیازها
4,803
  • نویسنده موضوع
  • #1
شنبه
همراه با پدر گرام و رفقا داشتیم میرفتیم کانون زبان بابام رفت پکامونو بگیره منم جوگیر نشستم پشت رللل روشن کردم یهو یه ماشین ازجلو اومد با جیغ این دو تا منم حول شدم زدم به ماشین جلوییییی اقا دیگه هیچی از ماشین جلویی باقی نموند.
دیگه ما از اون موقع دیگه نزدیک ماشینم نمیشیممم


شما چی ؟؟؟
 
امضا : ژینا

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • #2
شنبه
همراه با پدر گرام و رفقا داشتیم میرفتیم کانون زبان بابام رفت پکامونو بگیره منم جوگیر نشستم پشت رللل روشن کردم یهو یه ماشین ازجلو اومد با جیغ این دو تا منم حول شدم زدم به ماشین جلوییییی اقا دیگه هیچی از ماشین جلویی باقی نموند.
دیگه ما از اون موقع دیگه نزدیک ماشینم نمیشیممم


شما چی ؟؟؟

با دو تا از دوستام و مامان یکی شون وایستاده بودیم. بعد اون یکی دوستم گفت مهرانا با کدوم گاوی میخوای بری مدرسه قبلیمون
مهرانا هم پوکر برگشت گفت با مامانم

قیافه مامانش فقط.....

این اخیرا اتفاق افتاد...
 
امضا : YGNeae

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #3
چهارشنبه
قفسه کتابخونه رو ترکوندیم
یکشنبه
بین کلاس هفت ۱ و ۲ دعوا راه انداختیم
 

DabriA

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
296
پسندها
14,748
امتیازها
31,283
مدال‌ها
14
  • #4
فکر نکنم گند باشه بیشتر دسیسه بود :/
امت عربی داشتیم
من و چند تا از دوستام تو یک کلاس دیگه افتاده بودیم
بقیه هم همینطور پخش بودن
ما تو کلاس یازدهم ها بودیم و بقیه تو سه تا دهم بودن که همه جدول باب رو داشت جز کلاس ما
ماهم رفتیم زیراب زدیم ماله همه و جمع کردن
و امتحان منصفانه انجام شد ^-^
ولی برای منی که اصلا باب ها رو بلد نبودم درد داشت اونا بخوان از رو جدول رو به روشون بگن ما نه :/
 
امضا : DabriA

Mahnaz_m

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
473
امتیازها
3,113
  • #5
همین چند دقیقه پیش تو کوچه زنگ در هارو میزدیم و فرار میکردیم:)
 

مرسانا

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
401
پسندها
10,069
امتیازها
28,173
مدال‌ها
2
  • #6
1جلوی معلم زبان ترقه انداختیم بدبخت تا یک ماه فقط زیر پاشو نگاه میکرد
2سه برامون معلم آوردن یه پسر 25ساله ماشینشو پنچر کردم و با دوستام براش چند تا نامه عاشقانه نوشتیم و وقتی میخوند صداشو ضبط کردیم و با بلندگوی مدرسه پخش کردیم دیگه تو مدرسه نیومد آخرشم فهمید اکیپ ما بوده واز شانس بد من از فامیلای مامانمه
.
.
.
این داستان ادامه دارد
 

بانوی بی نشان

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
14
پسندها
1,083
امتیازها
6,223
  • محروم
  • #7
تو دبیرستان سوییچ و مدیر و انداختیم تو چاه مجبور شد پیاده بره خونه هی چ روزایی بود
 
امضا : بانوی بی نشان

Narges_D

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
20,499
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
  • #8
همدگیروزدیم :///
ته گندماوحشی بازیه حرفیه؟
 
امضا : Narges_D

amrouje

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
17,773
امتیازها
39,173
مدال‌ها
16
  • #9
از مدرسه فرار کردیم :)
 
امضا : amrouje
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا