دنباله دار اخرینِ یک نویسنده...

[FATIMA. M]

سلام سلام
اقا داستان از این قراره ک اینجا کسایی ک می‌نویسن مخاطبن و سوال هم اینه ک:
اگ قرار باشه خودت مشخص کنی فلان کار، اخرین نوشتته؛ اون کار ت ذهنت چ ویژگی‌ای داره ک ب نظرت ب اونجایی رسیده ک ت بگی اوکی، فینیش، کات، از اینجا ب بعد دیگ نوشتنی نیس؟!
حالا چ نویسنده‌های رمان چ داستان کوتاه چ دلنوشته و...
چ بسی حتی مترجما. اخرین چیزی ک بخوان ترجمه کنن رو می‌تونن بگن چ ویژگی‌ای داشته باشه
خلاصه ک هر آنکس ک قلم ت دست داره
هرکیم ک جواب داد چن نفر دیگ ک دوس داره جوابشونو بدونه رو تگ کنه.

خودمم تگ می‌کنم (دعوت می‌کنم ) ب عنوان استارتر از:
Raha.Amini
S SHIVA PANAH
Elif...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[سالخورده و گربه اش]

آخرین داستانی که می‌نویسم یه داستان فوقِ تاریک و پرنقص خواهد بود.
چون وقتی آخرین نوشته‌م رو بنویسم، به مرگ اونقدری نزدیک شدم که دلم بخواد این حس همنشینی با خاک رو به طرز ناراحت‌کننده‌ای جار بزنم.
و اثر آخر من، نه تنها سطح بالاتری از نوشته‌های قبلیم نخواهد داشت که حتی شاید پایین‌تر هم باشه چون معلوم نیست کدوم لحظه زندگی من به پایان میرسه و من باید اون داستان رو تموم کنم.
مچکرم از دعوت دوستان ر:

 

[Nyx]

خیلی دوست داشتم یه رمان درمورد عشق حضرت علی و حضرت فاطمه بنویسم... هردوی این بزگوارها انسان هایی بودند عین ما..

دلم میخواست یه کار جاودان بسازم بعد بمیرم@_@
ولی فکر نکنم هیچ وقت نه لیاقت اینکارو پیدا کنم،
نه توانایی اینکارو‌. .

شاید عجیب باشه ولی خب خواسته ی قلبیم اینه.

 

[فردوس]

کتاب نوشتن قطعا توی شصت هفتاد سالگی ایده‌ی بهتریِ
و اون موقع ن مث این کتابای روانشناختی ب مردم باید گف ال کنید بل کنید
و نه ی تراژدی با پایان باز!
آخرینم این ک چگونه بیهوده زندگی کنیم!
چون ت اون سن تنها چیز بدرد بخور زندگی کردنِ و بهترین حالتش بیهوده بودن!
چون نه عذاب وجدانی هست ن هزار فکر و مصیبت! تنها چیزی ک انتظارت رو میکشِ مرگ!
و خب آدما باید بلد باشن ک سالهای آخرشون رو چجور بگذرونن...

فردوس
Cãlypso

ممنون جانم بابت تگ

آخرینِ من لزوماً نباید آخرین نوشته‌ی من باشه. می‌تونه آخرین چیزی باشه که می‌خوام...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[S.SALEHI]

من هیچوقت نتونستم به این فکر کنم یه روزی برسه که ننویسم.
شاید روزی من دست از نوشتن برمی‌دارم که بدونم دیگه مغزم توانایی لازم رو نداره. و من نظرم اینه که هیچوقت «بهترین» وجود نداره. و تا وقتی که ذهنم کشش داره دوست دارم که پیشرفت کنم چون همونطور که گفتم بهترینی وجود نداره=)
•شاید آخرین نوشته من با مرگم ناتموم بمونه.

 

[neginazimmifashi]

فکر کنم آخریش بشه وقتی که از اون بنویسم....!
اون واقعی...

 

[.ANITA.]

اخرین چیزی که می نویسم جلد دوم زندگیناممه که قطعا وصیعت نامم تهشه

 

[- HaDiS.Hs -]

یه رمان از تموم بدبختیام:) از تموم زجر کشیدنام و گریه زاریام:) از تموم دلتنگیام:)
بعد میدمش دست ارسلان:)

 

[_harly_]

سلام سلام
اقا داستان از این قراره ک اینجا کسایی ک می‌نویسن مخاطبن و سوال هم اینه ک:
اگ قرار باشه خودت مشخص کنی فلان کار، اخرین نوشتته؛ اون کار ت ذهنت چ ویژگی‌ای داره ک ب نظرت ب اونجایی رسیده ک ت بگی اوکی، فینیش، کات، از اینجا ب بعد دیگ نوشتنی نیس؟!
حالا چ نویسنده‌های رمان چ داستان کوتاه چ دلنوشته و...
چ بسی حتی مترجما. اخرین چیزی ک بخوان ترجمه کنن رو می‌تونن بگن چ ویژگی‌ای داشته باشه
خلاصه ک هر آنکس ک قلم ت دست داره
هرکیم ک جواب داد چن نفر دیگ ک دوس داره جوابشونو بدونه رو تگ کنه.

خودمم تگ می‌کنم (دعوت می‌کنم ) ب عنوان استارتر از:
Raha.Amini
S SHIVA PANAH
Elif...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Negar.Dayani]

از رفاقت های همیشگی مینویسم
از انسانیت
از نابودی گرگ هایی که تو جامعه‌ هست
از شکست دشمن
از پیروزی
و آخر از همه
از یک عشق واقعی و زیبا