عاشقانه دزیره | آن‌ماری سلینکو

[AiLiN_R]

از زندگی شخصی ناپلئون بناپارت، نخستین امپراطور فرانسه، چقدر می‌دانید؟
از خاندان سلطنتی سوئد چطور؟
همیشه اطلاع‌داشتن از زوایای پنهان زندگی خصوصی برخی از افراد مشهور و به‌نام برای بیشتر مردم جذابیت و تازگی داشته است.
حال اگر این زندگی شخصی در قالب کتابی با نثر پُرکشش و جذاب به مخاطب ارائه شود، خواننده‌ٔ کتاب نه‌تنها از زندگی این شخص و فرازوفرودهایش آگاه می‌شود، بلکه لذت خواندن کتابی را با موضوع اجتماعی و تاریخی تجربه می‌کند.​

 

[AiLiN_R]

شناسنامه‌ٔ کتاب دزیره

عنوان: دزیره (Desiree)
نویسنده: آن ماری سلینکو (Annemarie selinko)
تعداد صفحات: ۸۱۶​

 

[AiLiN_R]

"درباره‌ٔ کتاب"

در مورد چرایی انتخاب سوژه کتاب باید ابتدا با نویسنده اثر بیشتر آشنا شویم. ماری سلینکو سال ۱۹۱۴ در بحبوبهٔ جنگ جهانی اول در وین به‌دنیا آمد.
او در جوانی در دانشگاه وین در رشته‌ٔ تاریخ مشغول به تحصیل شد و بعد از ازدواج، در کشور همسرش، یعنی دانمارک اقامت کرد.
در جنگ‌ جهانی‌ دوم، بعد از اشغال دانمارک توسط ارتش نازی‌ها به‌همراه همسرش به سوئد رفتند و در آنجا ساکن شدند. در این زمان، او به تحقیق در مورد خاندان سلطنتی سوئد (که هم‌اکنون هم بر این کشور حکومت می‌کنند) پرداخت که با دزیره آشنا شد و پس از ۵ سال پژوهش، تصمیم به نوشتن زندگی‌نامه‌ٔ اوژنی دزیره کلاریگرفت. دزیره دختر یک تاجر ابریشم...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AiLiN_R]

آیا این کتاب برای شماست؟

خواندن تاریخ و زندگی‌نامه در قالب رمان همواره جزء پرطرفدارین‌ترین کتاب‌هاست؛
چراکه مخاطب، خود را با یک کتاب صرفاً تاریخی یا صرفاً داستانی روبه‌رو نمی‌بیند.
اگرچه مطالعه هر کتابی با موضوعات جداگانه لذت خودش را دارد، اما خواندن تاریخ و زندگی‌نامه در یک کتاب لذت مطالعه را دوچندان می‌کند.
اگر به چنین کتاب‌هایی علاقه‌مندید، خواندن کتاب دزیره را به شما پیشنهاد می‌کنیم.​

 

[AiLiN_R]

"بخش هایی از کتاب"

من و ژولی هر دو برخاستیم. ژولی به ژوزف تبسم می‌کرد. نفهمیدم چه شد.
دو دقیقه بعد ما چهار نفر بدون حضور مادر و برادرم در باغ بودیم و چون خیابان شنی باغ بسیار باریک است، ناچار بودیم دوبه‌دو حرکت کنیم. ژولی و ژوزف جلو رفتند. من و ناپلئون دنبال آنها قدم می‌زدیم. به مغز خود فشار می‌آوردم که چیزی بگویم.
بسیار میل داشتم که خاطرهٔ خوبی از خود در مغز او باقی بگذارم.
چنین به‌نظر می‌رسید که او به چیزی توجه ندارد و در افکار خود غوطه‌ور است.
آن‌قدر آهسته قدم برمی‌داشت که ژولی و برادرش رفته‌رفته از ما دور شدند. بالاخره فکر کردم او مخصوصاً آهسته حرکت می‌کرده تا ژولی و ژوزف از ما دور شوند.
ناگهان ناپلئون...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.