متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

طنز طنز تلخ :)

  • نویسنده موضوع Friba~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 2,288
  • کاربران تگ شده هیچ

ادامه بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟:/

  • اره ادامه بده خوبن:)

    رای 30 93.8%
  • نه مزخرفن جمع کن تاپیکتو://

    رای 0 0.0%
  • بدک نیس!

    رای 2 6.3%

  • مجموع رای دهندگان
    32
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #41
گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #42
هیئت گرجی

یک هیئت از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو آمده بود. بعد از جلسه استالین متوجه شد که پیپ اش گم شده و از رئیس کا گ ب خواست تا ببیند آیا کسی از هیات گرجی پیپ او را برداشته یا نه. بعد از نیم ساعت ، استالین پیپ اش را در کشوی میزش پیدا کرد و از رئیس کا.گ.ب خواست که هیئت گرجی را آزاد کند. رئیس کا.گ.ب گفت:« متاسفم رفیق، تقریبا نصف هیئت اقرار کرده اند که پیپ را برداشته اند و بقیه هم موقع بازجویی مردند»
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #43
برو به جهنم

در زمان آقا محمد خان قاجار شخصی از حاکم شهر خود که با صدراعظم نسبت داشت نزد صدراعظم شکایت کرد .صدراعظم دانست که حق با شاکی است گفت : اشکالی ندارد می توانی به اصفهان بروی !مرد گفت : اصفهان در اختیار برادرزاده شماست . گفت : پس به شیراز برو ! مرد گفت :شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست . گفت : به تبریز برو ! او گفت : آنجا هم در دست نوه شماست .صدراعظم بلند شد و با عصبانیت گفت :چه میدانم برو به جهنم .مرد با خونسردی گفت : متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #44
/**/ دوستای گلم یه سوال علمي شرعي اجتماعی برام پیش اومده
امروز با دوست دخترم بیرون بودم،تا رسیدم خونه دست کردم تو جیبم دیدم گوشیم نیست!
زنگ زدم کسی جواب نداد
مسیری رو که پیاده اومده بودم برگشتم، نبود منم جوگیر!!!
گفتم !!! خدایا اگه پیدا بشه یه گوسفند میکشم !!!
خلاصه با حال و روز داغون برگشتم خونه، زنگ زدم به دوست دخترم
گفتم: ... عزیزم من گوشیم گم شده، اگه زنگ زدی یا اس.ام.اس دادی جواب ندادم نگران نشو
گفت نه عزیزم من نگران نشدم
چون گوشیتو توی ماشین من جا گذاشتی.
ولی نیوشا جون و مهسا جون و عسل جون تا حالا کلی اس.ام.اس دادن و یک بند هم دارن زنگ میزنن!
فکر کنم اونا خیلی نگرانت شدن.
گوشیتو میندازم تو سطل آشغالِ کنارِ درِ ورودیِ همون پارکِ خراب شده ای که با توی عوضی توش آشنا شدم.
دیگه هم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #45
مضحکه بی حجابی
تو پرواز استانبول یهو خوابم برد بیدار شدم دیدم یه عده حوری بهشتی تو هواپیما هستن

فکر کردم هواپیما سقوط کرده تو بهشتیم نگو از مرز رد شدیم و هنوز توی جهنم دنیاییم و هموطنان عزیزمون مانتو و روسریشونو درآوردن
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #46
شیخه از بالای منبر داد ميزنه:

آی اونائيکه مانتو چسپيده به تناتون

آي اونائيکه شلوار اومده تا زانوهاتون

آی اونائيکه ماتيک ميمالين به لباتون

قُلی از ته مجلس داد میزنه
آدم ميميره براتون
شیخه گفت تف تو حیاتون
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #47
رفتم یه کتابفروشی هر کتابیو بر میداشتم نگاه کنم فروشنده از پشت فریاد میزد این اثر فوق العادهههههههه س

ازقصد یه کتاب بسیار غیر فوق العاده برداشتم دیدم دوباره به همین منواله.
فهمیدم که طرف قبلا تو مانتو فروشی کار میکرده
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #48
راهنمایی رانندگی این همه بودجه مملکت رو هزینه میکنه تا بتونه مشکل ترافیک رو حل کنه؛
.
اونوقت این دخترا یه ساپورت 20,000 تومانی میپوشن

وای میستن گوشه خیابون گند میزنن به بودجه ی مملکت...:108::laughting:
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #49
‏سوار هواپیما تایلند که شدی سریع روسری و مانتو رو درمیاری دوست پسرتم با شلوارک ؟؟


خود پادشاه تایلند سوار هواپیما میشه واسه اینکه سالم برسن میگه بر محمد و آل محمد صلوات :laughting: :108:
 

Friba~

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
2,638
پسندها
42,435
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #50
سال ها ماشینِ پیکان داشتیم

جمعه ها در خانه مهمان داشتیم

قرمه سبزی بود ماهانه ولی

املت و کوکو فراوان داشتیم

تورِ چین و نروژ و شیلی نبود

ما سفر در سطح استان داشتیم

ثلث اول ؛؛؛؛.
ثلث دوم ؛؛؛؛
ثلث سه .....

امتحانات فراوان داشتیم

داخلِ حمام ما یک تشت بود

در خیالِ خود ولی ...
وان داشتیم!

پای ما در جمع ؛ شلوارک نبود

ما درونِ خانه ...
تنبان داشتیم!

آن زمان ها فقر هم بودش ...
ولی

عمدتا در دل خوشیها داشتیم

حرفی از برچسبِ « اسلامی » نبود

منتها کلّی مسلمان داشتیم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا