کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی… در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد وبرایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خودت باش، کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری!!!
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟
گفت حرام است
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟
گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد
از استاد تاریخ پرسیدند عشق چیست
گفت:سقوط سلسله قلب جوان
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟
گفت:همپای لاو میاید
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟
گفت:محبت الهیات است
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟
گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟
گفت:عشق تنها عددی است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)
کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)