به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی؟؟
گفتند : با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟؟
سوت اغاز بازی رو زدن فقط فهمیدم
" خدا " تو تیم ماست.
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟؟
بازم خندید و گفت:
خیلی ساده فقط پاس بده به من,
باقیش با من. ... پس الهی به امید تو ...
سلام عزیز ترین
یادت است ، یک روز گفتی چقدر دوستم داری؟
«و من پاسخ دادم:صفر تا
،و تو بی دلیل مرا ترک کردی؟
حالا قلم تصمیم گرفته است دلیل قلبم را برایت بنویسد
تو یک نفر بودی در قلبی که هیچ کس و هیچ چیز در آن وجود نداشت تو«یک بر روی صفر بودی» ، که مساوی با صفر شدی،و من تو را صفر تا دوست دارم
صفر تنها عددی در بین مجموعه ی اعداد است که قابل نشان دادن نیست ، مثل عشق من به تو که قابل نشان دادن نیست ، صفر خاص ترین در بین اعداد است،صفر را همیشه در بین امتحانات ریاضی نوشتیم مثل عشق که همیشه ان را در بین شعر ها مینویسیم
«و این خاص ترین تقدیم تو باد»
کفتار نگاه مضحکه آمیزی به شیر کرد و گفت:
سلطان، آهویت را ربودم،
آیا باز هم میگویی سلطانم!
شیر، لبخندی زدو گفت: آهویی که با کفتارها بنشیند!
داشتنش برای من و خاندان شیر ها ننگ است!