متون و دلنوشته‌ها سرزمین قلب یخی

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

اما من و تو
دور از هم می‌پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی‌تو دراین لحظه‌ی پردلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد

غم تو، این غم شیرین را
با خود خواهم برد …‍♂

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست، افتاد، شکست...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

عشقــــم… مردانگیــــت را بر تـن و روحـــم حـک کـن
ایـنجـــا در ایــن ابهـــت عشــــــق…
زنــــی زلیــــخا وار دیوانـــه ی مردانگــــی توسـت

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دوباره باز
سکوت می کنم،
به احترام پاییز..!
شاید سال بعد
تو بگویی
دوستت دارم؛
وَ من،
ابر شدمُ
باریدم

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

شاهکاری ست
سمفونیِ پایـــیز ...
شر شرِ باران ..
خش خشِ برگها ..
و صدای
فریادِ سکوت ..
اصلا آدم
سرش درد می کند برای
عاشق شدن .....!!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

اگر دیشبت را
با یاد من
با مرور عکس‌ها
با حس دلتنگی
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز، اول صبح
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی‌ات!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

چشمهایش…
امان از آن چشمهایش…
قاتلین من بودند و هر روز بی صدا مرا میکشتند…
اما امروز من به مرگ خودم راضیم…
ولی آن چشمها…
نمیدانم کجای این دنیا…
به چه مینگرند…

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺮﺕ ﺷﻠﻮﻍ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨـــﻬﺎﯾﯽ …

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

همیشه نه
ولی گاهی
میان بودن و خواستن فاصله می افتد،
بعضی وقتها هست که
کسـی را با تمام وجود می خواهی
ولی
نباید کنارش باشی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تو که دستهایم را بگیری
شب از جانم
بیرون می رود…
صبح
روشنایی نمی خواهد!
تو را می خواهد…