متون و دلنوشته‌ها سرزمین قلب یخی

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

از دورها و دورها می‌آیی،
و فقط یک چیز،
فقط یک چیز کوچک در زندگی من جابه جا می‌شود !
این که دیگر بدون تو ، در هیچ کجا نیستم ..


❤️❤️❤️❤️❤️

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

گاهی دلم ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻡ تنگ می شود

ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧه قلبم میگیرد

گاهی آرزو میکنم

ای کاش دلی نبود

تا تنگ شود

تا خسته شود

تا بشکند

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست

ده‌

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‏غلط است هر که گوید
که به دل رَهَست دل را !
دلِ من زِ غصه خون شد
دلِ او خبر ندارد ...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

و من
مانند آن گنجشگ تنهایی
که از دستان گرمت
دانه های عشق می چیند
برای دیدنت
هر روز می آیم...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

هر چه می نویسم
اول و آخر تویی
تمامِ من درگیرِ عشق توست
اما جایت کنارم خالیست
دلم برایت پَر می زند
برای تومینویسم
توی که هیچ وقت کنارم نیستی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

حال که روزگار
بین من و تو دیواری کشیده
به بلندایِ "فاصله"
نداشتنت را چگونه فریاد کنم
تا به گوش‌ت برسد
دردِ تنهائیِ من

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌
حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نـریزند
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من کسی
آرامِ جانت شود

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

نفس بده که برایت

نفس نفس بزنم

نفس به جز تو نخواهم برای کس
بزنم

مرا اسیر خود کردی رهایم نکن

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دوباره می نویسم ...
می نویسم از تنهاییم
و سکوت پر از حرفم ؛ حرفهایی از جنس بغض ...
و آسمانی تیره تر از شب ، ابری ، در حسرت ستاره ...
دوباره می نویسم ...
می نویسم از خاطرات دورم
خاطرات شفافی که گذر زمان ماتشان کرد ... به سرعت عمر آدمی
و تنها غباری از حسرت بر دلم به جای گذاشتند .
دوباره می نویسم .
می نویسم از دل تنگم ...
دلی که همه ی برگهای درخت امیدش ریخته ...
نه! هنوز یک برگ باقی مانده ...
و دوباره می نویسم ...