اگر تقدیرمان یاری نکرد یا همه چیز باب میل مان نبود. اگر روزی من سهم تو و تو سهم من نباشی...
شاید سی یا چهل سال بعد من درکنار پنجره یی در اتاقم در همان فصل سرد زمستان در حالی که پتویی دور خودم پیچیده ام شال گردنی میبافم .
شال گردنی از جنس تو ،از جنس مهربانی ات ،از جنس زیبایی ات و از جنس عشق ات شال گردنی به نام تو برای پسرم.
پسری که او را با نام تو صدا میزنم .
تورا در او میبینم.
پسری که خواهد دانست نامش نام کیست...
و روزی مادرش عاشق مردی از جنس مردانگی او بوده است.
❤️