مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,821 ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,822 مرا چون کم فرستی غم، حزین و تنگدل باشم چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم همه اجزای عالم را غم تو زنده میدارد منم کز تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم
مرا چون کم فرستی غم، حزین و تنگدل باشم چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم همه اجزای عالم را غم تو زنده میدارد منم کز تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,823 چون هیچ نمانیم ز غم هیچ نپیچیم چون هیچ نمانیم هم اینیم و هم آنیم شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم
چون هیچ نمانیم ز غم هیچ نپیچیم چون هیچ نمانیم هم اینیم و هم آنیم شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,824 اندر دل بیوفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,825 دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه خلق و آشنای غم توست لطفیست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه خلق و آشنای غم توست لطفیست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,826 به تدبیر از غم کونین ممکن نیست وارستن مگر سوزد فراموشی متاع این دکانها را “بیدل دهلوی
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,827 زندگی پرده سحر است چه باید کردن عشرت هر دو جهان زین دو نفس غم داریم “بیدل دهلوی”
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,828 خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا… غم آن شمع که در سوز چنان بیخبرم که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا… غم آن شمع که در سوز چنان بیخبرم که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,829 غم دل با تو نگویم که نداری غم دل با کسی حال توان گفت که حالی دارد
مهتاا رفیق جدید انجمن سطح 1 ارسالیها 59 پسندها 111 امتیازها 523 مدالها 2 28/4/24 #2,830 آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توأم دیده چه شب میگذراند… زنهار که خون میچکد از گفته سعدی هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توأم دیده چه شب میگذراند… زنهار که خون میچکد از گفته سعدی هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند