من منتظرم،
تا همواره دنبال کنم
سیمایِ نجیب و مهربانی را
که بهخود میگیرد
تا من او را به تنهایی دوست بدارم
چونان آهنربایی که آهن میرباید
او نیز مرا میرباید
منظرهیِ دلربایِ
یک موحناییِ مَحشر را دارد .
ولی بخندید، به من بخندید
ای مردمِ همهجا، بهویژه مردمِ اینجا
زیرا بسیار چیزهاست که جرأت نمیکنم به شما بگویم
بسیار چیزها که نمیگذارید بگویم
به من رحم داشته باشید .
“ترجمهی:محمدعلی سپانلو”