گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
سگــــی را خــــون دل دادم کــــــه با من یار گردد
ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار می گردد
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ما):
هرگز نگو هرگز
چون محدودیت ها هم مثل ترس
فقط یک توهم هستند
سلامتی هرچی خوبه که بدش ماییم
سلامتی هرچی بزرگه که کوچیکش ماییم
سلامتی هرچی رفیقه که اگه قابل بدونن خاک زیر پاش ماییم
گذشته هایت را ببخش
زیرا آنان همچون کفش های کودکیت نه تنها برایت کوچک اند بلکه تو را از برداشتن گام های بزرگ باز می دارند
شد از فشار گردون موی سفید و سر زد
شیری که خورده بودم در روزگار طفلی
خوب کردی وقت رفتن آمدی دیدی مرا
گر نمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.