زنگ تفریح بود یبار من و دوستم نشسته بودیم کف حیاط داشتیم بادوم میخوردیم(ریا نشه-_)بعد من پوسته هاشو ریخته بودم تو در ظرف دوست خل و چلم زد زیرش همش ریخت کف حیاط-_ معاون اومد شپلق زد تو گوشم بعدشم لپو کشید گفت اشغال نریز اینجا-___-
دوست بیشعورمم هر هر میخندید@_@