وقتی جوون بودم دوست داشتم هرکس دیگه ای باشم جز خودم دکترم گفت اگه توی یه جزیره وسط دریا بودم مجبور میشدم به همنشینی با خودم عادت کنم فقط من و نارگیلها اون گفت که باید با خودم کنار بیام با تمام عیب و نقصها. ما خودمون نیستیم که عیب و نقصها رو انتخاب میکنیم اونا بخشی از وجود ما هستن و باید باهاشون کنار بیایم اگرچه دوستامون رو میتونیم انتخاب کنیم و من خوشحالم که تو رو انتخاب کردم دکترم یه چیز دیگه هم میگه اینکه زندگی هرکس مثل یه راه بی انتهاست بعضیاشون صاف و آسفالت شده هستن و بعضی دیگه مثل مال من پر از شکاف و پوست موز و ته سیگارن راه تو هم احتمالا مثل راه منه البته با شکافهای کمتر امیدوارم یه روزی راه ما بهم برسه و بتونیم باهم یه شیر غلیظ شیرین بخوریم
من توی یه خونواده ی فرهنگی بزرگ شدم و زیاد کتاب می خوندم، تا اینکه بعد از خوندن یه عالمه کتاب، فهمیدم که: کتاب خوندن زیاد باعث می شه آدم چیزایی رو بفهمه که نباید بفهمه...
مکس : ته سیگار ها خوب نیستند چون اونها رو توی دریا میریزند و ماهیها اونها رو میکِشند و به نیکوتین معتاد میشن... داشتم شوخی می کردم چون ته سیگار نمیتونه زیر آب روشن بمونه و البته ماهیها هم جیب ندارند که بخوان فندکشون رو توش بذارند..(:
مکس: داشتنِ یک دوست واقعی،یکی از سه هدفِ اصلی من تو زندگی بوده.یکی دیگه اینکه تمام عروسک های نوبلت رو جمع کنم و آخری هم اینکه تا آخر عمرم شکلات داشته باشم.دکتر برنارد هازلهاف میگه داشتن هدف تو زندگی خوبه،به شرطی که احمقانه نباشن مثل اهداف من.
تنها هم نشینی که همیشه رختخولب مکس رو گرم می کرد کیسه آبگرمش بود . "عشق و عاشقی" برای مکس کلمه ناشناخته ای بود . کاش مری پرسیده بود که تستره چطور کار میکنه? یا درباره اثر پروانه ایی سوال می کرد. ای کاش یک معادله ریاضی برای عشق وجود داشت.