- ارسالیها
- 3,869
- پسندها
- 33,814
- امتیازها
- 65,673
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #1
مادر فرزانه همیشه نگران بود; نگران همه چیز; و از جمله نگران عروس شدن دخترش; این که دیر شده ، سخت می گیرد و... بالاخره فرزانه به خانه بخت رفت; اما مادرش نبود که رفتن او را ببیند. به وقت مراسم عروسی، مادر در آی. سی. یو به سر می برد. تالار را کنسل کردند، اما شرایط خاصی بود و به دلایل متعدد یک مراسم کوچک خانوادگی در منزل برپا کردند. جشنی بدون جشن; با لبخندهایی تصنعی و با اشک های فرزانه که بر گونه هایش می غلتید... مادر دیگر به خانه برنگشت و دو روز بعد بر مزار او گریستند...
مرگ خبر نمی کند و بیماری هم خیلی وقت ها پیش بینی ناپذیر است; برای پیر و جوان و کودک و نوجوان; آن هم در این عصر ماشین و دود و آهن. کهولت سن نیز مسائل خود را دارد و باید که با آن کنار آمد; چه برای خود فرد سالمند و چه...
مرگ خبر نمی کند و بیماری هم خیلی وقت ها پیش بینی ناپذیر است; برای پیر و جوان و کودک و نوجوان; آن هم در این عصر ماشین و دود و آهن. کهولت سن نیز مسائل خود را دارد و باید که با آن کنار آمد; چه برای خود فرد سالمند و چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.