- تاریخ ثبتنام
 - 17/11/18
 
- ارسالیها
 - 3,865
 
- پسندها
 - 33,805
 
- امتیازها
 - 65,673
 
- مدالها
 - 33
 
سطح 
                
    
    
    35
 - نویسنده موضوع
 - مدیرکل
 - #1
 
مادر فرزانه همیشه نگران بود; نگران همه چیز; و از جمله نگران عروس شدن دخترش; این که دیر شده ، سخت می گیرد و... بالاخره فرزانه به خانه بخت رفت; اما مادرش نبود که رفتن او را ببیند. به وقت مراسم عروسی، مادر در آی. سی. یو به سر می برد. تالار را کنسل کردند، اما شرایط خاصی بود و به دلایل متعدد یک مراسم کوچک خانوادگی در منزل برپا کردند. جشنی بدون جشن; با لبخندهایی تصنعی و با اشک های فرزانه که بر گونه هایش می غلتید... مادر دیگر به خانه برنگشت و دو روز بعد بر مزار او گریستند...
 
مرگ خبر نمی کند و بیماری هم خیلی وقت ها پیش بینی ناپذیر است; برای پیر و جوان و کودک و نوجوان; آن هم در این عصر ماشین و دود و آهن. کهولت سن نیز مسائل خود را دارد و باید که با آن کنار آمد; چه برای خود فرد سالمند و چه...
مرگ خبر نمی کند و بیماری هم خیلی وقت ها پیش بینی ناپذیر است; برای پیر و جوان و کودک و نوجوان; آن هم در این عصر ماشین و دود و آهن. کهولت سن نیز مسائل خود را دارد و باید که با آن کنار آمد; چه برای خود فرد سالمند و چه...
	
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.