شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 10,589
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #211
دلبسته به یک ثانیه دیدارِتو بودم
این عمرکه بی حوصله ناچارِتوبودم
تونازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عارِتوبودم
تاآخرِ بی حوصلگی شعرنوشتم
هرشب که توخوابیدی وبیدارِتوبودم
هرثانیه آتش زده ام پیرهنم را
من ریزَعلیِ سخت فداکارِتوبودم
هرفتنه که کردی تو، مراحصرنمودند
من موسویِ خسته زِ افکارِتوبودم
بارایت یک فاجعه رفتی و دریغا
یک عمر غریبانه گرفتارِتوبودم
توشاه ترین پهلویِ حادثه بودی
من فاطمیِ خسته زِ دربارِ توبودم
ای کاش فراموش شود بینِ من وتو
آن فاصله ای را که بدهکارِتوبودم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #212
یاد دارم یک غروب سرد سرد
می گذشت از توی کوچه دوره گرد
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست
اول برج است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوش از ما ربود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم چه لک برداشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
سوختم دیدم که بابا پیر بود
بدتر از آن خواهرم دلگیر بود
مشکل ما درد نان تنها نبود
شاید آن لحظه خدا با ما نبود
باز آواز درشت دوره گرد
رشته اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا، سفره خالی می خری؟!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #213
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
که این دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار گجاست
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #214
من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه وغم میکشم
بهر دلها مهربانی بی قراری یک دلی
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم
اندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری
من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشم
زشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیست
زشت وزیبا ، پیش هم ، اما انسان میکشم
عشق هایی که در آن بوی خ**یا*نت میدهند
تا ابد محکوم دل تنگی به زندان میکشم
هرکجا قلبی شکست ، مابی تفاوت بوده ایم
اری اری بهردلهای شکسته ، نیز درمان میکشم
من در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ
با تنی سالم ، لب خندان ،خرامان میکشم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #215
ميشود تنها شويم يک بوسه از چشمت کنم؟
حلقه ي پيوندمان را دزدکي دستت کنم؟
ميشود هر ثانيه نام مرا نجوا کني؟
من بگويم “جان” ولي با بقيه بدتا کني؟
ميشود آغوش تو منزلگه جانم شود!؟
چشم تو جانم بگيرد عشق مهمانم شود؟
ميشود مردم بدانند من چقد ديوانه ام؟
جز تو ديگر هيچ بينم با همه بيگانه ام.؟!
آنقدر ديوانه ام تا هر که ميبيند مرا
آه تلخي ميکشد با خنده ميپرسد چرا؟
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #216
تو اگر ماه شوی، من شـب یـلدای تو هستم
تو اگر مهــــر شوی، من گل خورشــــــیدپرستم
تو مشو مهر، مشو ماه، چـنین باش که هســـتی
و مرا نیـــز همین آینه میــدار که هســتم
پر و بالم چه گشـایی؟ سـر ِ پرواز نــــدارم
که مرا بند خوش آمد، چو به دام تو نشــســتم
دگــران شـاد بداننـــد که در دام نیفتـند
من همه شـاد بدینم که ز دام تو نجســتم
بخود آرم ز نســـیمی، ز خودم بر به نگــاهی
که ز سـودای تو دیوانه و از جام تو مســــتم
مگر این دل تو نوازی، که ز مهــر همه کندم
مگر این در تو گشایی، که به روی همه بسـتم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #217
با لب نمناک لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم
من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم
دل من را ندهی وعده به وصلت … پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس … می بوسم
نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه کس می بوسم
هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم
ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم
وقت این قافیه تنگ است و غزل م**س.ت تو شد
شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم ؟؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #218
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯿﺪ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳﺖ
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #219
ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبر و قرارم نیستی
همچو برگ از شاخسار چشم تو افتاده ام
در خزان می میرم ای فصل بهارم نیستی
روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرق در اندوهم اما غم گسارم نیستی
نا مسلمان بودم و ایمان من مهر تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی
یوسف گمگشته ای در راه کنعانم چه سود
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیستی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #220
وعده کردم که به تو سر نزنم
برسم تا دم در ،در نزنم
قول دادم به غزلهای خودم
زل به چشمان تو دیگر نزنم
مطمن باش خیالت راحت
گله ای از تو به دفتر نزنم
این چه رسمیست که باید یک عمر
حرف خود را به تو اخر نزنم
برو ای عشق برو تا دیگر
روی دستان تو پرپر نزنم.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا