نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 11,086
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #381
ممکن ز تو چون نیست که بر دارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل

گر من به غم تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #382
جز خسوف روی ماهت اتفاقی شوم نیست
می پرستم ماه را ، ازسجده ام معلوم نیست؟

آنقدر باسرعت این عاشق شدن رخ داد که
صحنه ی آهسته اش هم آنچنان مفهوم نیست

ترکمانچایی که من با چشمهایت بسته ام
بین کشورهای عاشق پیشه هم مرسوم نیست

این درشت افتادنِ چشمت درون عکس ها
منکرش باشی ،نباشی، مطلـقاً از زوم نیست!

لااقل تا زنده ام سیبی بـرایم قـاچ کن!
در جهنم سهم ِمن چیزی به جز زقّـوم نیست

گرچه حاشا می کند اخمت، ولی مانند تـو
هیچ کس در مهربانی راحت الحلقوم نیست
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #383
پيش از اين هرچار فصل روزگارم سردبود
شانه هايم بي بهار و شاخه هايم زرد بود

پيش از اين در التهاب آباد داروخانه ها
هر چه گشتم درد بود و درد بود و درد بود

پيش از اين حتي رديف شعرهاي خسته ام
آتش و خاكستر و دود و غبار وگرد بود

آه از آن شبها كه تنها كوچه گرد شهرتان
بي كسي گمنام ، رسوايي جنون پرورد بود

از خدا پنهان نمي ماند ، چه پنهان از شما
مثل زن ها گريه سرمي كرد ، يعني مردبود

زندگي انروز تا آنجا كه يادم مانده است
مثل تا اينجاي شعرم بي فروغ و سردبود

ناگهان امِا يكي همرنگ من درمن شكفت
شاد و شيدا عين گلهاي بهارآورد بود

مثل شب ، مثل شبيخون ، مثل رؤيايي كه گاه
در شبان بي چراغم شعله مي گسترد بود

ديدم آن ليلاي شورانگيز صحرا زاد را
تازه مي فهم چرا مجنون بيابانگرد بود
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #384
گفتم که بگیر امشب یک فال،خداحافظ...

ماندم به خدا در این خداحافظ...

سیب دلت از آن شب در دامن من افتاد

سیبت نرسید افسوس،آن خداحافظ...

تلخ است تمام این تک واج و هجاهای

رفتم و نمی آیم امثال خداحافظ

دارند مرا امشب مثل خوره می بلعند

آن خاطره های تلخ،آن حال خداحافظ

گفتی ننویس امشب از غصه دلتنگی

یک شاعر تکراری شد لال ،خداحافظ

یکبار دگر شاعر آن حافظ جیبی را

بردار و بگیر یک فال با حال خداحافظ...
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #385
چــقــدر گـریـه و زاری؟ کـی تـمـومـه بـی قـراری؟
کـی میای پیشم بمونی؟ کی تو ناممو می خونی؟

راسـتـی تـو مـیای کنارم؟ تو می دونی بی قرارم؟
غــیــر تــو کــســی نــدارم، زود بـیـا تــاب نـمـیـارم

راه مـن از تـو جدا نیست، دل من که بی وفا نیست
داره تـو غـمـت مـی سـوزه، مـیدونی دنیا دو روزه؟

تو میگی عاشق نمی شم، تو نمی مونی به پیشم
امـا دل حـالـیـش نـمـیشـه، آخـه عشقت زندگیشه
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #386
تنها گذاشتنم توی بارون بست نبود؟

میگذاری خیسخیس شوم در بارون ؟

و مهم تر از همه خیس میشوم بدون تو؟

حالا چه کنم که دست رد به سینه ام می کوبی؟
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #387
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #388
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست​
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #389
تو می خندی ... حواست نیست ... من آروم می میرم

تو می رقصی و من ... عاشق شدن رو یاد می گیرم

چه جذابی ... چه گیرایی

چه بی منطق به چشمات می شه عادت کرد

توی دستای تو باید به سیگارم حسادت کرد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #390
روﮯ قبرم بنویسید ڪبوتر شد و رفت...

زیرباران غزلﮯ‌خواند دلش‌تر شد و رفت...

چہ ‌تفاوت ‌ڪہ چہ‌ خورده‌ ست غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود ڪہ پرپر شد و رفت
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا