- نویسنده موضوع
- #651
من با تمام جانم از تو غزل سرودم
با تو جهانى از عشق در هر ترانه بودم
آنگه كه تو نبودى، بودم كنارت اى جان
از حيطه خيالم راهى به تو گشودم
اما چه شد كه اينسان از باورم رميدي
خورشيد آسمانم، من خاور تو بودم
آهنگ ناتمامم، ناگفته ام زياد است
اما نگفته ها را از ذهن خود زدودم
گفتم كه خوش نوازى، در گاه رفتنت چنگ
من ضربه نهان را، با رفتنت شنودم
باران بى امانم، در هر كجا ببارى
در پاى خسته تو، زرينه تر ز رودم
گر نيم ديگر من در اين سرا نباشد
ديگر نخواهم اى عقل، اين نيمه وجودم
❤️❤️❤️
با تو جهانى از عشق در هر ترانه بودم
آنگه كه تو نبودى، بودم كنارت اى جان
از حيطه خيالم راهى به تو گشودم
اما چه شد كه اينسان از باورم رميدي
خورشيد آسمانم، من خاور تو بودم
آهنگ ناتمامم، ناگفته ام زياد است
اما نگفته ها را از ذهن خود زدودم
گفتم كه خوش نوازى، در گاه رفتنت چنگ
من ضربه نهان را، با رفتنت شنودم
باران بى امانم، در هر كجا ببارى
در پاى خسته تو، زرينه تر ز رودم
گر نيم ديگر من در اين سرا نباشد
ديگر نخواهم اى عقل، اين نيمه وجودم
❤️❤️❤️