شب بود
پسری تصادف کرد
خون زیادی ازش رفته بود
لحظه آخر گوشیشو برداشت
♂نوشت : میای بریم؟♂
یکی ارسال کرد به رفیقش
یکی واسه عشقش
عشقش جواب داد : این موقع شب بگیر بخواب بابا بای
رفیقش جواب داد: کجا؟تنها نریا وایسا منم بیام
پسرک لبخندی زد و چشاشو بست:)
بعد از تو
هنوز هستم
هنوز راه میروم؛ حرف میزنم
هنوز فکر میکنم؛ آه میکشم
دلم تنگ میشود؛ گریه میکنم
هنوز خستهتر ولی بیشتر زندگی میکنم،
همه چیز همان طور است که بود
که بودم
الا دلم
که دیگر به هیچ
حرفی
نگاهی
لبخندی
گرم نمیشود...