جیبِ بزرگتر نمیخواهد
چتر هم همینطور پاییز فقط دلبر میخواهد
با یک خیابان که خشاب اش پر از عشق باشد
و ته مانده های باران
بعد آرام آرام
ماشه را بچکانی روی گونه اش
همین..
آری، پاییز نزدیک است،
اما پاییز که همیشه صدای خش و خش برگ ها در گذر ها نیست، پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید، پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز، زیر انبوهی از خاکستر است،
گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده،
گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد. پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیست،
گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز،
گاهی قهوه ایست که سر می رود، غذاییست که ته می گیرد و لبخندیست که بی بهانه بر لبانت می نشیند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.