کجایی سهراب؟ آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند
تو کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند
تو کجایی که همین نزدیکی، عشق را دار زدند
همه جا سایه ی دیوار زدند
کجایی که ببینی، حالا دل خوش، مثقالیست
دلخوشی سیری چند؟ صبر کن سهراب
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد... من از این اهل زمین بیزارم