یاد آن روز که یاری داشتیم
این چنین خوار نبودیم
اعتباری داشتیم
ای که در زمستان،
ما را دیده ای؛
با پشت خمید...
این زمستان را نبین...
ما هم بهاری داشتیم....
خوشا آنان که الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنان که دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی من ماندم بی کس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یاره منه چه حاجت کس؟
این زندگیمونه
یه سفره ی خالی کف خونه
این زندگیمونه
با ما کسی جز ما نمی مونه
هر روزمون اینه
آیینمون حتی ما رو نمی بینه
هر روزمون اینه
تشویش و بغض و حسرت و کینه
خداوندا اگر روزی بشر گردی
زحال ما با خبر گردی
پشیمان می شوی از غصه ی خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه دردی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است