متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب ترسناک ترین داستان های کوتاه

  • نویسنده موضوع sarah..
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 399
  • کاربران تگ شده هیچ

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام اینجا داستان های ترسناک کوتاه رو میزارم
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #2
زنم که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا اینقدر سنگین نفس می کشم؟ من سنگین نفس نمی کشیدم.
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
زنم دیشب منو از خواب بیدار کرد که بهم بگه یه دزد وارد خونمون شده. دو سال پیش یه دزد وارد خونمون شد و زنم رو کشت...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
با صدای بیسیمی که تو اتاق بچم هست بیدار شدم و شنیدم زنم داره براش لالایی می خونه، روی تخت جابجا شدم و دستم خورد به زنم که کنار من خوابیده بود...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
من همیشه فکر می کردم گربه من یه مشکلی داره، آخه همیشه بهم ذل می زد تا اینکه یه بار که دقت کردم فهمیدم همیشه به پشت سر من ذل میزده...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #6
هیچ چیز مثل خنده یه نوزاد زیبا نیست مگر اینکه ساعت 1 شب باشه و خونه تنها باشی...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #7
یک عکس از خودم که روی تختم خوابیدم تو گوشیم بود، من تنها زندگی می کنم...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #8
آخرین چیزی که دیدم، ساعت رومیزیم بود که 12:07 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که یه زن ناخون های بلند و پوسیده اش رو تو سینم فرو کرد و با دست دیگش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد. یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم، که چشمم به ساعت رومیزیم افتاد... 12:06.... در کمد دیواریم با یه صدای آروم باز شد...
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #9
یه دختر صدای مامانش رو شنید که از طبقه پایین داد میزد و صداش می کرد، واسه همین بلند شکه که بره پایین، وقتی به پله ها رسید و خواست که بره پایین، مامنش به داخل اتاق کشیدش و گفت: "منم شنیدم!"....
 

sarah..

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
558
امتیازها
2,753
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #10
با صدای چند ضربه به شیشه از خواب پاشدم ، اول فکر کردم صدا از پنجره میاد ، تا اینکه صدا رو از آینه شنیدم…
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا