- ارسالیها
- 1,783
- پسندها
- 6,317
- امتیازها
- 27,173
- مدالها
- 14
#داستان_کوتاه
- دقیقا یادم نمیاد از چه زمانی توهماتم شروع شد ولی یادمه اولین بار، روی زمین نشسته بودم و از ترس شعله های آتیشی که اطرافمو گرفته بودن جیغ میزدم؛ ظاهرا فقط من میتونستم اونارو ببینم.
پدرم منو پیدا کرد. نمیدونم اگه اون اونجا نبود و منو نجات نمیداد چقد دیگه اونجا جیغ میزدم.
- قرار بود حالم خوب بشه، پدرم مرتبا درمورد روانشناس، دکتر یا کشیشی میگفت که بتونه کمکم کنه؛ من علاقه ای به اینکار نداشتم ولی چاره ای هم نداشتم، دلم نمیخواست بهم بگن "دیوونه" .
اما با بیشتر شدن توهمات ، پدرم مرتباً به من اطمینان می داد كه اینا فقط بخاطر یه آسیب در دوران کودکیمه و دکتر میتونه بهم کمک کنه.
- بالاخره رفتم و با پزشكم صحبت كردم.
اون به من گفت این سندرم استرس پس از سانحه هست؛...
- دقیقا یادم نمیاد از چه زمانی توهماتم شروع شد ولی یادمه اولین بار، روی زمین نشسته بودم و از ترس شعله های آتیشی که اطرافمو گرفته بودن جیغ میزدم؛ ظاهرا فقط من میتونستم اونارو ببینم.
پدرم منو پیدا کرد. نمیدونم اگه اون اونجا نبود و منو نجات نمیداد چقد دیگه اونجا جیغ میزدم.
- قرار بود حالم خوب بشه، پدرم مرتبا درمورد روانشناس، دکتر یا کشیشی میگفت که بتونه کمکم کنه؛ من علاقه ای به اینکار نداشتم ولی چاره ای هم نداشتم، دلم نمیخواست بهم بگن "دیوونه" .
اما با بیشتر شدن توهمات ، پدرم مرتباً به من اطمینان می داد كه اینا فقط بخاطر یه آسیب در دوران کودکیمه و دکتر میتونه بهم کمک کنه.
- بالاخره رفتم و با پزشكم صحبت كردم.
اون به من گفت این سندرم استرس پس از سانحه هست؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.