مطالب جالب حکایت اصلی عشق لیلی و مجنون

  • نویسنده موضوع *SHAKIBAgh*
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 169
  • کاربران تگ شده هیچ

*SHAKIBAgh*

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
4,231
پسندها
28,255
امتیازها
69,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
داستان بسیار زیبا و خواندنی و حزن انگیز عشق لیلی و مجنون
عشق واژه ای آشنا برای همه موجودات زنده می باشد علاوه بر اینکه عشق در میان انسانها وجود دارد حتی حیوانات نیز معنی و مفهوم عشق را درک می کنند زندگی بدون عشق یک زندگی سرد و بی روح و کسل کننده است خداوند عشق را در نهاد همه موجودات قرار داده تا بتوانند به واسطه ی آن یک زندگی زیبا و دل انگیز را در این جهان بیکران تجربه کنند مانند عشق مادر به فرزند عشق ،عشق خواهر به خواهر و برادر عشق به خدا و عشق زن و شوهر به همدیگر.


گفتیم عشق همیشه در ذات انسان بوده و در واقع با آفرینش او عشق نیز همراهش زاده می شود و اختصاصی به زمان و مکان خاص ندارد اما عشق ها نیز دارای کمییت و کیفیت هستند یعنی عشق هایی هستند که موقتی بوده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *SHAKIBAgh*

*SHAKIBAgh*

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
4,231
پسندها
28,255
امتیازها
69,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
اما حال قیس بعد ازشنیدن خبر رد، روز به روز بدتر می شد و پدرش که این وضع قیس را می دید بسیار ناراحت می شد و شروع به پند و اندرز دادن به قیس می کرد و مجنون بعد از شنیدن پند و اندرزهای پدر:

ﺗﺮﻛﺎﻧﻪ ز ﺧﺎﻧﻪ رﺧﺖ ﺑﺮﺑﺴﺖ

در ﻛﻮچگه رﺣﻴﻞ ﺑﻨﺸﺴﺖ

ﭼﻮن واﻣﻖ از آرزوس ﻋﺬرا

ﮔﻪ ﻛﻮه ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﺎه ﺻﺤﺮا


عاشقانه لیلی و مجنون


وقتی که فامیلها و اقوام قیس بیچارگی پدر و پریشان حالی قیس را دیدند ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﺑﻪ اﺗﻔﺎق ﻳک ﺳﺮ

ﻛﺰ ﻛﻌﺒﻪ ﮔﺸﺎده ﮔﺮدد

اﻳﻦ در ﺣﺎﺟﺘﮕﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺟﻬﺎن اوﺳـﺖ

ﻣﺤﺮاب زﻣﻴﻦ و آﺳﻤﺎن اوﺳﺖ


مجنون که با شنیدن جواب رد از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *SHAKIBAgh*

*SHAKIBAgh*

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
4,231
پسندها
28,255
امتیازها
69,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
و همین که این سخن را گفت شمع زندگیش به یکباره خاموش شد و تنش به سردی گرایید و برای همیشه مجنون تنها را تنها گذاشت. بعد از دفن لیلی هیچ وقت جای آرامگاه لیلی را به مجنون نگفتند ولی مجنون همیشه از خداوند می خواست که هرچه زودتر او را به معشوقش برساند و گفت :" تا جاییکه بتوانم می گردم خاک و زمین را بو می کشم تا بوی لیلی را احساس کنم " و آنطور که گفته بود عمل کرد آنقدر گشت تا آرامگاه معشوقه اش را پیدا کرد.

مجنون به طرف آرامگاه لیلی رفت و این شعر را در وصفش سرود:

ﺑﻴتی دو ﺳﻪ زار زار ﺑﺮﺧﻮاﻧﺪ

اﺷکی دو ﺳﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﻠﺦ ﺑﻔﺸﺎﻧﺪ

ﭼﻮن ﺗﺮﺑﺖ دوﺳﺖ در ﺑﺮ آورد

ای دوﺳﺖ ﺑﮕﻔﺖ و ﺟﺎن ﺑﺮ آورد

ﭘﻬﻠﻮ ﮔﻪ دﺧﻤﻪ را ﮔﺸﺎدﻧﺪ

در ﭘﻬﻠﻮی ﻟﻴﻠﻴﺶ ﻧﻬﺎدﻧﺪ

ﺑﻮدﻧﺪ در اﻳﻦ ﺟﻬﺎن ﺑﻪ ﻳک ﻋﻬﺪ

ﺧﻔﺘﻨﺪ در آن ﺟﻬﺎن ﺑﻪ ﻳک ﻣﻬﺪ


مجنون بر سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *SHAKIBAgh*

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا