داستان کوتاه | داستان های کوتاه مذهبی |

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 253
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
با سلام

داستان های محتوای ژانر مذهبی را در این تایپک ارسال کنید.
(و تایپک جداگانه برای آن نزنید)



با تشکر.
تیم مدیریت تالار ادبیات |یک رمان
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
حیوان نا آرام

خلیفه اسب یا استری چموش و خطرناک داشت که هیچ کس نتوانسته بود آن را رام کند و سوارش شود. یک روز از امام خواست تا سوار آن اسب وحشی شود. قصدش این بود که حیوان امام را به زمین بکوبد یا با لگد به او صدمه بزند. امیدوار بود که امام با این حادثه کشته و یا زخمی شود.

امام حسن عسگری(ع) جلو رفت. دستش را روی سر اسب گذاشت و نوازش کرد و به آرامی سوارش شد و به طرف خلیفه حرکت کرد و فرمود:« این حیوان که بسیار آرام ونجیب است ! » خلیفه که از خجالت و دسپاچگی نمی دانست چه کند گفت:«حالا که توانستید آن را رام کنید من آن را به شما هدیه می دهم.»...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
خلاصه ی داستان حضرت صالح (علیه السلام):


حضرت صالح (علیه السلام) از طرف خداوند برای هدایت قوم ثمود که خود یکی از آنها بود انتخاب شد .
قوم ثمود در سرزمین « حجر » زندگی می کردند . این سرزمین بین سوریه و عربستان قرار دارد و هنوز هم آثاری از خانه های آنها در آن موجود است .
قوم ثمود مردمی مُتمدّن بودند . آنها با مهارت خاصّی از کوهها برای خود قصر می ساختند و از دشتهای سرسبز نیز برای سکونت استفاده می کردند و در کنار باغ ها و کشتزارها و چشمه سارها و نخلستانها زندگی آسوده و خوشی داشتند . ظاهراً آنان زمستانها را در خانه های کوهستانی و تابستانها را در باغ های سرسبز می گذراندند . قوم ثمود بین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
راهنمایی و گذشت

روزی امام موسی کاظم علیه السلام ، از کوچه ای در شهر بغداد، عبور می کرد. متوجه شد که چند نفر در یک خانه مشغول گناه هستند. آن حضرت علیه السلام خیلی ناراحت شد؛ چون کارهای بد صاحب آن خانه، خدای خوب و مهربان را خیلی ناراحت می کرد. یکدفعه خدمتکار آن خانه برای انجام کاری بیرون آمد. امام کاظم علیه السلام با حرف هایی که به او زدند، ناراحتی خود را از کار زشت صاحب آن خانه، اعلام کردند. وقتی خدمتکار، حرف های امام کاظم علیه السلام را به صاحب خانه گفت، مرد صاحب خانه از کارهای زشتش خجالت کشید، پشیمان شد و با عجله، پابرهنه به دنبال امام علیه السلام دوید. او با گریه از امام عذرخواهی کرد. امام کاظم علیه السلام که خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
حضرت زینب(سلام الله علیها)

حضرت زینب(سلام الله علیها) در پنجم جمادی الاول سال پنجم یا ششم هجری ـ یعنی دو یا سه سال پس از ولادت برادر بزرگوارش امام حسین علیه السلام ـ در مدینه دیده به جهان گشود. او سومین ثمره پیوند فرخنده علی علیه السلام و فاطمه(سلام الله علیها) بود. کنیه آن حضرت ام کلثوم و ام الحسن، و لقب های ایشان، عقیله، عقیله بنی هاشم، عقیلة الطالبین، عقیلة النساء، عقیله قریش، زینب کبری، صدیقه صغری، علامه غیر معلمه، عارفه، عامله، شریکة الحسین، شجاعه، محبوبة مصطفی، زاهده و باکیه بوده است. این بانوی بزرگوار در سال هفدهم هجری با پسر عموی خود، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد و این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
امام باقر و مرد مسیحی

مردی مسيحی ، به صورت سخريه و استهزاء ، كلمه باقر را تصحيف‏ كرد به كلمه " بقر " - يعنی گاو - به آن حضرت گفت : انت بقر.
امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند ، باكمال سادگی گفت :

نه ، من بقر نيستم من باقرم .

مسيحی : تو پسر زنی هستی كه آشپز بود .
- شغلش اين بود ، عار و ننگی محسوب نمی‏شود .
- مادرت سياه و بی‏شرم و بد زبان بود.

- اگر اين نسبتها كه به مادرم می‏دهی راست است ، خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد . و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ‏ و افترا بستی.

مشاهده اين همه حلم ، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك‏ مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
داستان‌ مشاهدۀ افراد با صور ملکوتیّه‌

نقل‌ کردهاند که‌: شخصی‌ از اهل‌ تفکّر و مراقبه‌ در گوشه‌ای‌ از صحن‌ حضرت‌ رضا علیه‌ السّلام‌ نشسته‌ و در دریائی‌ از تفکّر فرو رفته‌ بود، یکمرتبه‌ حالی‌ به‌ او دست‌ داد و صورت‌ ملکوتی‌ افرادی‌ را که‌ در صحن‌ مطهّر بودند مشاهده‌ کرد؛ دید خیلی‌ عجیب‌ و غریب‌ است‌.


صورتهای‌ مختلف‌ زننده‌ و ناراحت‌ کننده‌ از اقسام‌ صور حیوانات‌، و بعضی‌ از آنها صورتهائی‌ بود که‌ از صورت‌ چند حیوان‌ حکایت‌ میکرد. درست‌ مردم‌ را تماشا کرد؛ در بین‌ این‌ جمعیّت‌ کسی‌ نیست‌ که‌ صورتش‌ سیمای‌ انسان‌ باشد، مگر یک‌ نفر سلمانی‌ که‌ در گوشۀ صحن‌ کیف‌ خود را باز کرده‌ و مشغول‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
حکایت آیت الله بهجت(ره) درباره شاگردی که با نوشته استاد از آب عبور می‌کرد

حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) در فرمایشات خود درباره کرامات برخی از علما و بزرگان و نقل چند حکایت درباره آن می‌فرمایند: استادى براى شاگردش که مى‌خواست از روى آب عبور کند، چیزى نوشت و شاگرد با آن نوشته از آب عبور مى کرد، یک وقت به نظرش رسید که نوشته را باز کند و ببیند که این طلسم چیست که به او داده و به همراه دارد، باز کرد، دید «بسم اللّه » است، بعد از آن دیگر نتوانست از روى آب عبور کند!

مرحوم وحید بهبهانى در سن نود و هشت سالگى ـ زمانى که نسیان بر ایشان عارض شده بود و در منزل به تدریس شرح لمعه مشغول بود و به عده خاص...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
سنگی که از آن خون تازه می جوشد

عالم جلیل مرحوم ملامحمد حسن قزوینی می‎گوید:


من در سفر حجّ به محلی رسیدم که در شام سر منور حسین (ع) را در آنجا گذاشته بودند؛ در باغستانهای آنجا مسجدی بود به نام مسجدالحسین (ع) و من چون داخل مسجد رفتم در یکی از ساختمان‎های آن پرده‎ای آویخته دیدم. چون آن پرده را کنار زدم سنگی دیدم در دیوار به کار برده شده بود و دیدم گردن سری در آن سنگ آشکار است، و نیز دیدم خون منجمد و خشک شده بر آن گردن مشاهده می‎شود. چون چنین دیدم از خادم آن مسجد از آن سنگ و گردن و خون منجمد پرسیدم؟

خادم گفت: این سنگ جای سر مبارک حسین بن علی (ع) است. زیرا وقتی آن سر را از عراق آوردند بر این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
داستان درباره امام رضا(ع)

1. گنجشك خودش را انداخت روي عباي امام . جيغ مي زد و نوكش را تند تند به هم مي زد . امام رو كردند به من: "عجله كن اين چوب را بگير برو زير سقف ايوان مار را بكش." چوب را برداشتم و دويدم . جوجه هاي گنجشك مانده بودند توي لانه و مار داشت حمله مي كرد بهشان . مار را كشتم و برگشتم با خودم مي گفتم امام و حجت خدا بايد هم با زبان همه ي موجودات آشنا باشد.

2. کوهستان بود ، امام پیاده شدند از اسب، سیصد نفر هم همراهشان . عابد از غارش امد بیرون . امام را دید ، رفت به استقبال آقا جان ! چند سال است برای دیدنتان لحظه شماری می کنم می شود کلبه کوچکم را به قدومتان روشن کنید؟ امام اشاره کردند . همه وارد غار شدند ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا