داستان کوتاه داستان های کوتاه از «پائولو کوئیلو»

  • نویسنده موضوع Nini Lin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 361
  • کاربران تگ شده هیچ

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
پائولو کوئلیو، نویسنده ی مشهور برزیلی ، یکی از افرادی است که در زمینه ی داستان کوتاه (داستانک) کارهای بسیاری انجام داده است .رمان‌های او بین مردم عامه در کشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است.

درباره نویسنده : پائولو کوئلیو، نویسنده ی مشهور برزیلی ، یکی از افرادی است که در زمینه ی داستان کوتاه (داستانک) کارهای بسیاری انجام داده است .رمان‌های او بین مردم عامه در کشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است. او از سال ۲۰۰۷ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع فقر و گفتگوی بین فرهنگی
می باشد.از آثار این نویسنده می توان به کیمیاگر ، خاطرات یک مُغ ،بریدا،نامه های عاشقانه ی یک پیامبر ،و ... نام برد .


«رادیو فرهنگ»​
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
من با خدا غذا خوردم

پسرکی بود که می خواست خدا را ملاقات کند، او می دانست تا رسیدن به خدا باید راه دور و درازی بپیماید. به همین دلیل چمدانی برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه کرد و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، سفر را شروع کرد. چند کوچه آنطرف‏ تر به یک پارک رسید، پیرمردی را دید که در حال دانه دادن به پرندگان بود. پیش او رفت و روی نیمکت نشست. پیرمرد گرسنه به نظر می رسید، پسرک هم احساس گرسنگی می کرد. پس چمدانش را باز کرد و یک ساندویچ و یک نوشابه به پیرمرد تعارف کرد. پیرمرد غذا را گرفت و لبخندی به کودک زد. پسرک شاد شد و با هم شروع به خوردن کردند. آن ها تمام بعد از ظهر را به پرندگان غذا دادند و شادی کردند، بی آنکه کلمه‏ ای با هم حرف بزنند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
پنجره ی بیمارستان

دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن ها ساعت ها با هم صحبت می‏کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می ‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می ‏نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می ‏دید، برای هم اتاقیش توصیف می‏ کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می‏ کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبیایی خاصی بخشیده بود و تصویری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
دسته گل

روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی‏ ها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی ‏نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ‏ای از آن چشم برنمی داشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت: متوجه شدم که تو عاشق این گل ها شده‏ ای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال ‏تر خواهد شد. دخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می‏ رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه آرامگاه خصوصی آن ‏سوی خیابان رفت و کنار نزدیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
جعبه خالی

در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی می کردند. پدر خانواده از اینکه دختر 5 ساله‏ شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می‏آمد. دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود. صبح روز بعد، دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفت: بابا، این هدیه من است. پدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کرد. داخل جعبه خالی بود! پدر با عصبانیت فریاد زد: مگر نمی دانی وقتی به کسی هدیه می دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟ اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفت: بابا جان، من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
کفش های طلایی

تا كریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه كریسمس روز به روز بیشتر می شد. من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی كه خریده بودم، در صف صندوق ایستاده بودم. جلوی من دو بچه، پسری 5 ساله و دختری كوچك تر ایستاده بودند. پسرك لباس مندرسی بر تن داشت، كفش هایش پاره شده بود و چند اسكناس را در دست هایش می‏ فشرد. لباس های دخترك هم دست كمی از مال برادرش نداشت ولی یك جفت كفش نو در دست داشت. وقتی به صندوق رسیدیم، دخترك آهسته كفش ها را روی پیشخوان گذاشت، چنان رفتار می‏كرد كه انگار گنجینه‏ ای پر ارزش را در دست دارد. صندوقدار قیمت كفش ها را گفت: 6 دلار. پسرك پول هایش را روی پیشخوان ریخت و آن ها را شمرد: 3 دلار و 15 سنت. بعد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

Nini Lin

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
29/11/18
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,127
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
نجار و کارفرما

یك نجار مسن به كارفرمایش گفت كه می خواهد بازنشسته شود تا خانه ‏ای برای خود بسازد و در كنار همسر و نوه‏هایش دوران پیری را به خوشی سپری كند. كارفرما از اینكه كارگر خوبش را از دست می داد، ناراحت بود ولی نجار خسته بود و به استراحت نیاز داشت. كارفرما از نجار خواست تا قبل از رفتن خانه‏ ای برایش بسازد و بعد بازنشسته شود. نجار قبول كرد ولی دیگر دل به كار نمی بست، چون می دانست كه كارش آینده‏ای نخواهد داشت، از چوب های نامرغوب برای ساخت خانه استفاده كرد و كارش را از سر‏ سیری انجام داد. وقتی كارفرما برای دیدن خانه آمد، كلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه هدیه من به شما است، بابت زحماتی كه در طول این سال ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Teori

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا