متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار رویا ابراهیمی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 1,182
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #1
شعر نخست :


حال من حال و روز خوبی نیست
خسته ام، خسته، او نمی فهمد
این طبیعی است ببر زخمی را
ببر روی پتو نمی فهمد

بین ما مرز درد فاصله بود
مثل یک رشته کوه پیوسته
مثل یک صهیونیست غمگین که
به زنی توی غزه دل بسته

من به پایان خویش معترفم
جفت پرواز او نخواهم شد
من همین جوجه اردک زشتم
حتم دارم که قو نخواهم شد

خسته ام مثل تیربار از جنگ
مثل تیغ غلاف گم کرده
مثل مردی که نصف دینش را
در میان طواف گم کرده

حال من حال تخت جمشید است
حال یک مرزبان ایرانی است
آخرین تیر آخرین سرباز
آخرین لحظه قبل ویرانی است


ترس قبل از شکست را تنها
مرد در حال جنگ می فهمد
حال یک کوه رو به ریزش را
اولین خرده سنگ می ‌فهمد

زندگی! در لباس شعبده باز
سر گرفتی کلاه پس دادی
در ازای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #2
شعر دوم:

از کتاب " دیکتاتوری با چشم های قهوه ای "


آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعـرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی


این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود ...


در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خ**یا*نت های قاجاریت


در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست


من قرن ها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست
من دوستت دارم ، بغل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #3
رفتی و تهران پس از تو ناگهان بی تاب شد

هر جوان سر به زیری یک شبه ناباب شد



خنده هایت شاه بیت بهترین اشعار بود

اخم کردی، شاه بیت از آن زمان نایاب شد



گفته بودی سادگی را دوست داری، ناگهان

بعد از آن شب نهضت ساده نویسی باب شد



در نبودت شهر یک دیوانه بدخواب بود

کشف تو درمان خواب و مشکل اعصاب شد



در خبرها گفته شد با ماه نسبت داشتی

بعد از آن صدها سفینه به فضا پرتاب شد



شاهدی می گفت پنهانی به کارون رفته ای

شایعه پیچید، کارون باز هم پرآب شد



من که عمری چارپاره می سرودم، مانده ام

تو چه کردی که برای من غزل جذاب شد؟
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا