سلام
سلام محبوبه ی تنهایی من
سلام آنسوی خلوتِ آشکارِ تنهایی من
سلام درگیر انتهای سکوتِ تنهایی من
آنقدر سلامت می کنم که تا دنیا دنیاست برایت باقی بماند
ای تمام نشدنی تنهایی من…
گاهی سکوت می کنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه
و این یعنی همون حس تنهایی…
“خسرو شکیبایی”
تنهایی و سکوت من...
با احتیاط بخوانید...سطح شعر لغزنده است!بس که شاعر سطر به سطر بارید و نوشت...
برای تو می نویسم...
برای تمام لحظه هایی که حس نبودنت شبیه دلتنگی از تو بودن را خواهد سرود...
این روزها وجودم سرد است
سردتر از روزهای برفی
دوباره یادت دل پیچه ی ذهنم می شود
تو هستی اما انگار مخاطب خاص من نیستی
گرچه در خاص بودنت برای من...هیچ شکی نیست
انگار تقصیر تو نیست که من همیشه و هر لحظه دلتنگ تو هستم
یا گرمای وجودت را می خواهم..
نه تقصیر تو نیست
تقصیر من است
دست روی هر چیز بگذارم برای همه مهم میشود...
شاید باید کم باشم برایت مثل خودت که همیشه کمی برای من...
دوستت دارم هایم را سرپوشی میگذارم تا به گوش دیگران نرسد
و دلتنگی هایم راتنها روی کتیبه ی دلم مینویسم
تا تنها خودم آنها را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.