متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها عآشقآنهِــ هآیَمـــ

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #101
ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﺣﺠﻢ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﯾﻌﻨﯽ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﯿﺪ
ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺪ
ﯾﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ
ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ…​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #102
هرسال که میگذرد
تنها تنهایی ام تکرار میشود در آیینه تمام قد زندگی…
.​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #103
و تنهایی ات را شعر می کنی
او دود
دیگری سکوت
اما
من رو بر می گردانم
و با آستین پیراهنم چشم هایم را پاک می کنم…
.​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #104
و تنهایی ات را شعر می کنی
او دود
دیگری سکوت
اما
من رو بر می گردانم
و با آستین پیراهنم چشم هایم را پاک می کنم…
.​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #105
سلام
سلام محبوبه ی تنهایی من
سلام آنسوی خلوتِ آشکارِ تنهایی من
سلام درگیر انتهای سکوتِ تنهایی من
آنقدر سلامت می کنم که تا دنیا دنیاست برایت باقی بماند
ای تمام نشدنی تنهایی من…​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #106
گاهی سکوت می کنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه
و این یعنی همون حس تنهایی…
“خسرو شکیبایی”​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #107
پس از آفرینش آدم...خدا گفت به او..


نازنینم آدم...

با تو رازی دارم!..

اندکی پیشتر آی..

آدم آرام و نجیب..آمد پیش!!.

...زیرچشمی به خدا می نگریست!..

محو لبخند غم آلود خدا!..دلش انگار گریست...

نازنینم آدم!!.قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!!..

یاد من باش...که بس تنهایم!!.

بغض آدم ترکید...گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت..

من به اندازه...

من به اندازه گلهای بهشت.......نه...

به اندازه عرش..نه....نه

من به اندازه تنهاییت..ای هستی من..دوستدارت هستم!!

آدم..کوله اش را برداشت

خسته و سخت قدم برمی داشت!...

راهی ظلمت پرشور زمین..

طفلکی بنده غمگین.. آدم!..

در میان لحظه ای جانکاه..هبوط...

زیر لبهای خدا باز شنید...

نازنینم آدم !...نه به اندازه ی تنهایی من...

نه به اندازه ی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Melica_K
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #108
پرنده ها موجودات خوش خیالی هستند


می دانند پاییز از راه می رسد

می دانند باد می وزد...

باران می بارد

اما خاطراتشان را می سازند...

پرنده ها همه چیز را می دانند

اما هر پاییز که می شود

قلبشان را برمی دارند و به بهار دیگری کوچ می کنند...

دنیا آنقدرها هم کوچک نیست

که بتوانی صداها را به خاطر بسپاری

و یادت بماند که در کدام خیابان

روی کدام درخت

پرنده ای غمگین می خواند...

دنیا آنقدرها کوچک نیست

که آدم ها را با هم اشتباه نگیری

و بدانی دستی که عشق را میان موهای تو می ریزد

همان دستی ست...

که به نشانه ی تسلیم بالا می رود

و با تکان از پشت پنجره ی قطاری از تو دور می شود...

نه..دنیا کوچک نیست

وگرنه من هر روز نشانی خانه ات را گم نمی کردم

و لابه لای سطرهای غمگین زندگی

به دنبال...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Melica_K
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #109
من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم..

من صبورم اما...

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند...می ترسم

من صبورم اما...

آه...این بغض گران صبر چه می داند چیست!!!!​
 
امضا : Melica_K

Melica_K

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,024
پسندها
6,610
امتیازها
23,673
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #110
تنهایی و سکوت من...
با احتیاط بخوانید...سطح شعر لغزنده است!بس که شاعر سطر به سطر بارید و نوشت...

برای تو می نویسم...

برای تمام لحظه هایی که حس نبودنت شبیه دلتنگی از تو بودن را خواهد سرود...
این روزها وجودم سرد است
سردتر از روزهای برفی
دوباره یادت دل پیچه ی ذهنم می شود
تو هستی اما انگار مخاطب خاص من نیستی
گرچه در خاص بودنت برای من...هیچ شکی نیست
انگار تقصیر تو نیست که من همیشه و هر لحظه دلتنگ تو هستم
یا گرمای وجودت را می خواهم..
نه تقصیر تو نیست
تقصیر من است
دست روی هر چیز بگذارم برای همه مهم میشود...
شاید باید کم باشم برایت مثل خودت که همیشه کمی برای من...
دوستت دارم هایم را سرپوشی میگذارم تا به گوش دیگران نرسد
و دلتنگی هایم راتنها روی کتیبه ی دلم مینویسم
تا تنها خودم آنها را...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Melica_K
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا