نقد همراه نقد همراه رمان سپاه سیاه | zewinab / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع MAEIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 113
  • کاربران تگ شده هیچ

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,723
پسندها
4,315
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «سپاه سیاه» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,704
پسندها
20,945
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
28
 
  • مدیر
  • #2
به نام خدا

نام رمان سپاه سیاه


نویسنده: zewinab zewinab

منتقد: ❥لیلیِ او ❆Qediya

نقد از پارت‌های ۴ تا ۸



#4


آتریسا


داشتم به داخل سالن با هزار جور فکر نگاه می‌کردم که دیدم گوشیم داره زنگ می‌خوره. تماس رو باز کردم و گفتم:
(اندکی حالات قبل از دیالوگ کارکتر را توصیف کنید. برای مثال، یکی از ابروهام رو بالا فرستادم، کمی این پا و اون پا کردم و با چهره‌ای درهم مدام به ساعت در دستم یا ساعت توی موبایل نگاه می‌انداختم، یا...)
- کجایی پس ؟ (علائم نگارشی مانند علامت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❥لیلیِ او

asalezazi

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
102
پسندها
1,364
امتیازها
7,953
مدال‌ها
7
سن
23
سطح
8
 
  • #3
با صدای آلارم گوشی بیدار شدم
ایده تکراریه.
بعد این همه سال هنوزم وقتی 5 صبح بیدار میشم میخوام گریه کنم. رفتم پذیرایی و دیدم آریا رو کاناپه خوابه. سرمو به نشونه تاسف تکون دادم و دو سه تا بیسکویت خوردم و کتابامو جلوم گذاشتم و شروع کردم به خوندن. اصلا حوصله نداشتم بخونم. تقریبا سه ساعت درگیر بودم که آریا بدون هیچ حرفی بیدار شد و بدون اینکه حرفی بزنه، لباساشو پوشید و رفت سرکار.
هیچوقت نفهمید دوست ندارم اذیتش کنم. (نویسنده عزیزم ، توضیحات شما مسلسل وار و رگباری هست که باعث جذب مخاطب نمیشه. ترجیحا توصیفات رو بیشتر و باز تر بکنید . از پنج تا هشت صبح در دو خط خلاصه شد. سعی کنید افکار آریا یا افکار اول شخص رو بیشتر نمایش بدید.) مرگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

موضوعات مشابه

عقب
بالا