- تاریخ ثبتنام
- 2/5/23
- ارسالیها
- 185
- پسندها
- 662
- امتیازها
- 3,933
- مدالها
- 6
- سن
- 22
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #101
***
نگاهی به سرتاسر راهروی خالی مقابلش انداخت و بیسر و صدا، به طرف انتهای آن قدم برداشت. انگشتان یخزدهاش را بر روی دستگیرهی درب اتاق گذاشت و کلید را چرخاند. پنج روز از انتقال سیستم اداری سازمان به این ساختمان جدید، میگذشت و بسیاری از اتاقها، چیدمان درستی نداشتند.
نگاهش را از جعبههایی که دورتادور اتاق را پوشانده بودند، گرفت و به طرف میز شیشهای کنار پنجره رفت. علیرغم وسواس بسیاری که صاحب اتاق نسبت به وسایلش داشت، برای پیدا کردن پروندههای محرمانهی بایگانی به جعبههای روی میز سرک کشید. همانطور که انتظارش را داشت، چیزی به جز اوراق باطله گیرش نیامد.
نفسش را با کلافگی بیرون داد و دستی به موهای لَختش کشید. نیم نگاهی به ساعت مچیاش انداخت و لبهایش را به دندان گرفت. فقط سی دقیقه تا...
نگاهی به سرتاسر راهروی خالی مقابلش انداخت و بیسر و صدا، به طرف انتهای آن قدم برداشت. انگشتان یخزدهاش را بر روی دستگیرهی درب اتاق گذاشت و کلید را چرخاند. پنج روز از انتقال سیستم اداری سازمان به این ساختمان جدید، میگذشت و بسیاری از اتاقها، چیدمان درستی نداشتند.
نگاهش را از جعبههایی که دورتادور اتاق را پوشانده بودند، گرفت و به طرف میز شیشهای کنار پنجره رفت. علیرغم وسواس بسیاری که صاحب اتاق نسبت به وسایلش داشت، برای پیدا کردن پروندههای محرمانهی بایگانی به جعبههای روی میز سرک کشید. همانطور که انتظارش را داشت، چیزی به جز اوراق باطله گیرش نیامد.
نفسش را با کلافگی بیرون داد و دستی به موهای لَختش کشید. نیم نگاهی به ساعت مچیاش انداخت و لبهایش را به دندان گرفت. فقط سی دقیقه تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.