• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پناه دلم باش | تیام قربانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع wild girl
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 148
  • برچسب‌ها
    #طنز
  • کاربران تگ شده هیچ

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
پناه دلم باش
نام نویسنده:
تیام قربانی
ژانر رمان:
طنز
کد رمان: 5615
ناظر رمان:
AMIIRALI AMIIRALI

خلاصه رمان: سرگذشت دختری به نام پناه که به خاطر لج و لجبازی با مادرش تصمیم می‌گیره که استقلال مالی و شخصی داشته باشه، تنها یک سال زمان داره تا رو پای خودش بایسته و به مادرش ثابت کنه که توانایی مستقل بودن رو داره، درست وقتی قدم به هتل آدُخت می‌ذاره که سرنوشتش با روبه رو شدن با رئیس هتل جور دیگه‌ای ورق می‌خوره... .

|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,421
پسندها
33,988
امتیازها
64,873
مدال‌ها
32
سن
17
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
گاهی وقت‌ها پا به مسیری می‌ذاری که هیچ راه برگشتی نداره، توی این راه بی برگشت ممکنه کلی اتفاق ناخوشایند رو به جون بخری تا هیچ‌وقت کسی فکر نکنه از پا در اومدی، لحظه‌ها به قدری شاید عذاب آور شاید خوب باشه که یا تجربه به یاد موندی برات بشه، یا این‌که یه غم و یه حفره توی قلبت ایجاد کنه. هیچ چیز اون‌طور که باید به میل همه نیست، گاهی مجبوری با چیزی روبه رو بشی که باب میل تو نیست. گاهی مجبوری کاری انجام بدی که به سلاح عقل و منطقت نباشه، انسان‌ها مسیرهای ناخوشایند و شایدم خوشایندی رو طی می‌کنند، اما هیچ‌کس هیچ‌وقت اون انسان سابق نمیشه، حقیقتاً این شرایط و ظرفیت درک و عقل یک انسان هست که تعیین می‌کنه هر مشکل، اتفاق چقدر درد داشته و عمیق بودِ. گاهی نرمی و سختی زندگی از انسان‌ها چیزی می‌سازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
به نام خداوند رنگین کمان

*پناه*
بطری‌های نوشیدنی رو محکم روی میز کوبیدم که هر تکه‌ای به جایی پرتاب می‌شد، دخترها جیغ می‌کشیدند و پسرهای بدبختم با وحشت نگاه وحشی بازیم می‌کردن‌.
چنگی به یقه مانی زدم و با داد بلندی گفتم:
- عوضی به خواهر من دست درازی می‌کنی؟ پدرت رو میارم جلوی چشم‌هات‌.
عصبی روبه پرنیا گفت:
- این خواهر روانیت رو بردار از این‌جا ببر، به احترام تو چیزی بهش نمیگم.
پوزخندی زدم و مشتی به تخت سینه‌اش زدم و گفتم:
- مردیکه، روانی خودتی و فک و فامیلت بزنم دک و دهنت رو جر بدم؟ هـان!
صدای دادم باعث شد اون بدتر از من داد بزنه:
- پرنیا این رو بردار ببرش، وگرنه هر چیزی دیدی از چشم خودت دیدی.
- اوه اوه شازده کوتاه بیا نکشیمون سامورایی، بیا برو بابا خیارشور بزرگ‌ترتم بیاد برای من هیچ سگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
پله‌ها رو دوتا یکی پایین رفتیم، حالش زیادی خوب نبود منم سعی می‌کردم کم‌تر سر به سرش بزارم. سوار ماشین شدیم، اما قبل رفتن با پلیس تماس گرفتم تا آخرین کرمم رو بریزم وگرنه پناه نبودم که.
- سلام جناب وقت به خیر.
- سلام خانوم وقت شماهم به خیر امرتون؟
نفسی گرفتم و گفتم:
- همسایه ما یه مهمونی مختلط گرفته بساط لهو و لعب راه انداخته، بنده مأمور بودم و معذرو که اطلاع بدم. تا شما مأمورین خدوم نیروی انتظامی به این مورد رسیدگی کنید.
- خیلی ممنون از کمکتون، میشه آدرس رو بگید تا ما سریع‌تر مأمورهامون رو اعزام کنیم.
عجب اسکلی بود طرف، مگه می‌خواست قاچاقچی بگیره که مأمورین رو اعزام کنند؟ بابا چهارتا بچه سال جوجه تیغ تیغی رو می‌خوایین بگیرین.
آدرس رو بهش دادم و با یه خداحافظی راه افتادم، توی مسیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
یه کت کرم بلند به همراه شلوار پارچه‌ای راسته کرم و یه شال مشکی پوشیدم. موهای بلندم که تا بالای زانوم می‌رسیدن رو به سختی بالای سرم جمع کردم تا مثل آبشار ازم آویزون نشن.
آرایش ملایمی روی صورتم نشوندم و بعد از برداشتن وسایلم یه جفت کفش پاشنه دار مشکی خیلی شیک هم پوشیدم و از خونه بیرون زدم.
سوار ماشینم شدم و به سمت محل کار مورد نظرم راه افتادم، حدود نیم ساعت توی راه بودم تا بالأخره رسیدم به یه هتل خیلی شیک و پیک، با دیدنش ناخواسته سوت بلندی کشیدم. به سختی یه جا پارک پیدا کردم، اما همزمان یه ماشین دیگه داشت می‌اومد تا اون‌جا پارک کنه با زرنگی ماشینم رو تند پارک کردم. سریع پیاده شدم که اون ماشین‌هم ایستاد و درش باز شد. هیبت بلند و هیکلی فردی از ماشین پیاده شد. با دیدنش کم مونده بود غش کنم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
- ماشالله شعورم که نداری، البته این‌که اون پدر و مادرت بیشعور بارت آوردن هم بی تأثیر نیست.
با آوردن اسم پدر و مادرم عصبی و ناخواسته دستم رو بلند کردم و محکم توی گوشش کوبیدم، با بدنی که از عصبانیت می‌لرزید و صدایی خشن گفتم:
- عوضی دهنت رو آب بکش و بعد اسم پدر و مادرم رو به زبون بیار، هر طوری تربیتم کردن بهتر از تو تربیت شدم که شعور و شخصیت برخورد با یه خانوم رو نداری‌.
خیلی از آدم‌ها ایستاده بودن و نگاهمون می‌کردن، لذت بردم از این‌که آبروش رو برده بودم. چشم‌هاش از خشم سرخ شده بود و رگ گردنش متورم شده بود‌. آروم به سینه‌اش کوبیدم و گفتم:
- امیدوارم دیگه جلوی راهم سبز نشی.
بدون توجه به اون قیافه خشمگین و مبهوتش از اون‌جا دور شدم، با سرعت وارد هتل شدم و به سمت پذیرش هتل رفتم. روبه دختر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
با این کفش‌های پاشنه پنج سانتی، پنج سانت به قدم اضاف شده بود. با ایستادن آسانسور چشم از خودم گرفتم و از آسانسور بیرون زدم.
تا انتهای راه رو رفتم و پیچیدم دست چپ، کمی جلوتر رفتم که چندتا اتاق دیده شد. سر در تمامی اتاق‌ها رو خوندم و بالأخره اتاق مدیریت رو پیدا کردم.
به سمت در رفتم و آروم تقه‌ای به در زدم، صدایی گیرا و پر جذبه که من رو دو به شک کرد گفت:
- بیا تو... .
آروم در رو باز کردم و داخل اتاق رفتم، با دیدن چیدمان و دکوراسیون اتاق سوتی زدم، عجب جای شیکی بود.
نگاهم رو به میز مدیریت دوختم، صندلی پشت به من بود و نمی‌دیدم کی روی صندلی نشسته.
- سلام عرض شد.
چرخیدن صندلی به سمت من همانا، دیدن شخصی که روی صندلی نشست بود همانا با دیدنش فکم به زمین سابیده شد. این این‌جا چیکار می‌کرد؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
همچنان اخمی روی صورت داشت، خوب اون اخم‌هات رو باز کن برادر من اگه الآن مبلت رو از ترس اخم‌هات آبیاری کردم مقصر خودتی.
- خانومه... .
نگاهی بهم دوخت که با ترس گفتم:
- دیبا!
- خانوم دیبا، به اون مسئله هم می‌پردازیم فعلاً مدارکتون رو لطف کنید.
مدارک و رزومه‌ام رو به دستش دادم و خودمم ساکت نشسته بودم. داشت با صدای بلند می‌خوند.
- پناه دیبا، فرزند احسان دیبا، محل تولد... .
روی تولد مکث کرد و متعجب گفت:
- کجا متولد شدی؟
- من... من پاریس متولد شدم.
تعجبش دوباره جای خودش رو به یه اخم داد و مشغول خوندن شد.
- مسلط به چهار زبان زنده دنیا، تحصیلات‌هم فوق دیپلم حسابداری لیسانس جامعه شناسی و فوق لیسانس علوم ارتباطات.
هر بار که می‌خوند نیش من از غرور و افتخار باز می‌شد و اون‌هم هی زیر چشمی و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

wild girl

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/3/23
ارسالی‌ها
14
پسندها
63
امتیازها
33
سن
16
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
بدون کلام اضافه‌ای از اون‌جا بیرون زدم، برای خودم اسنپی گرفتم و منتظر موندم. یه ده دقیقه بعد اسنپ رسید و سوار شدم، فکرم مشغول بود یعنی استخدامم می‌کنه؟
راننده اسنپ یه مرد حدوداً چهل ساله بود و انگار که حوصله نداشت و می‌خواست چیزی بگه.
- کجا... .
تا بنده خدا خواست حرفی بزنه گفتم:
- بله آقا می‌دونم مملکت بهم ریخته، گرونیه، اوضاع خرابه مرغ و گوشت گرون شده، رئیس جمهور بده اصلاً مشکل از مسئولینه.
همین‌که ساکت شدم با دهن باز گفت:
- کجا باید برم لوکیشن نزدید!
خجول نگاهش کردم و آدرس رو بهش دادم، سعی کردم تا آخر مسیر حرف اضافه نزنم. بعد نیم ساعت جلوی خونه‌ام ایستاد کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. وارد خونه که شدم از دیدن پرنیا که هنوز اون‌جا بود و غمبرک زده بود عصبی شدم.
با صدای نسبتاً بلندی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا