هوالحق
نام مجموعه: مجموعه دلنوشتههای نحیط
نویسنده: دیاناس(ماهیقرمز)
مقدمه:
و قسم به انحطاط بندبند قلبم، به نورِچشمیِ تنم، تمام جانم؛ تو را برای زیستن در این بندِ پرماجرا و ملوث، برای ابدیت خواست و تو قوی بیتکرار و منزوی این مَثَل بودی که از اسارت دستانم گریختی تا حضورم، آزادیت را مخل نشود...
وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ"
نام دلنوشته: پیچک
ژانر: تراژدی، عاشقانه
اثر: دلآرا
|دیباچه|
دلم که برایت تنگ میشود
عطرت را در فضای اتاقم افشان میکنم
پیراهنت را به آغوش میکشم
و خیال میکنم که هنوز هم دوستم داری
"به نام غریبهترین آشنا"
نام مجموعه دلنوشته: از مُهر پیشانی تا مِهر آسمانی
نام نویسنده: مدیحه
دیباچه:
پیشانیام به مُهر، کعبهی عشق تو را طواف میکند و دلم به مِهرت آسمان لاجورد را؛ به گیتی و سقف کبودش سوگند ایجاز کردن تو در یک پمپ تهی انصاف نیست... .
هوالحق
نام دلنوشته: وجوم
نویسنده: دیاناس(ماهیقرمز)
مقدمه:
تو را، لبخند غمگینت حین جدایی و اشکهای جعلی و بدلی نرگِست را به ابد و یک روز نخواهم بخشید. نه برای شکنجهی بیکرانهای که روحم را به زندانِ زوال پذیرفت، نه برای نسیانی که بندبند گفتارت را زیر سلطهی خویش گرفت؛ برای تمام احساساتی که پس...
به نام خدا
عنوان دلنوشته: یادت باشد
نویسنده: هورزاد اسکندری
سطح:
محبوب، رتبه اول مسابقات BDY
مقدمه:
وقتی بعد از مدتها آشیان قلبم را خانه تکانی کردم، دیدم زباله دانی شده است! گویی حتی محافظت از خاطرات بعضی آدمها در دلت، قادر است وجودت را به گند بکشد و بوی تعفنش بند بند تو را خفه کرده و به دار...
هوالحق
نام دلنوشته: آتیتی
تگ:
محبوب، رتبه اول مسابقات BDY
مقدمه:
آتیتی
ماههاست چشم به دهان صبا دوختهام که رنگی از دلدادگیات را به چشمم بنشاند، ماههاست بیثمر و نافرجام چشم به راه پستچی مهربان دلباختگیام که نامهی طرب و شادی را در آغوشم واژگون کند و ماههاست که چیزی جز دلسردی تنم را شکاف...
به نام خدا
موضوع: خاطرات یک پلوتویی
نویسنده: زهرا.ب
تگ: متوسط
مقدمه:
در مخیلهام نمیگنجد
چگونه میتوان از دور خارج شد اما هیچکس را در تنگنا نگه نداشت.
سردم.
آری, همان سردی که گَردش را "آن ها" بر قلبم پاشیدند
کوهستانی از یخ که در اعماقش ماگمایی با نهایت درجۀ بالا وجود دارد.
از دور خارج شدهام...
نام مجموعه شعر: سرمهی گیتی
به قلم دیاناس
قالب: شعر سپید
سطح:
شاعرانه، رتبه اول مسابقات BPY
مقدمه:
نیمههای شب
تکههای ستارگان
مویرگهای قلبم را به بند میکشند
پهلو به پهلو
غصه به غصه
چه داستان تلخی!
به پیشانی میخورد
مُهر تنهایی
روحم به چنگ آویخته
به خواب امشبم گر بیایی
چشمهایم میبارند...
عنوان : کالبد مادرم
نویسنده: اهورا تابش
تگ:
رتبه دوم مسابقات BDY
مقدمه :
هنگامی که کالبد مادرم را شکافتند
گویی تمام دلش، برای من سوخته بود!
دلش خوشبخت نبود زیرا من مرتکب شدهام
بگذار بهمن یخ زده نسیان
مرا در کام خود فرو ببرد که اورا خوشبخت نکردهام!
من به آن خ*یانت کردم
از این رو که هیچوقت...
عنوان : غمی گستاخ
نویسنده : اهورا تابش
مقدمه :
به گستاخی غم که هرگز ندیدهام!
با هر درد و رنجی بیرونش میکنم اما مانند خاطرهای در دل من میماند.
دیگر با ان سر جنگی ندارم، دیگر برایم توان جنگی باقی نمانده است...
مانند سنگی سفید در دل دیوار ، بر دل اشفتهی من نشسته است.
عنوان : آدمها سقوط میکنند
نویسنده : اهورا تابش
مقدمه :
بام باورهای تو روزی کوچک خواهد شد
آنقدر که آدمها کم کم از باورت سقوط خواهند کرد
از قلب و افکارت
و قلب فجور ما تهی از هرگونه عشق و محبت خواهد شد
زمانی که این زمین آنقدر زخم خورده شود که آرام آرام خاکستر شود
عنوان : دیگر جوان نمیشوم
نویسنده : اهورا تابش
تگ:
متوسط، رتبه سوم مسابقات BDY
مقدمه:
در راستای خیابان در کنار صندوق پست
غمنامهای را از پرندگان سراغ میگیرم؛
در این سرزمین حتی پرندگان غمگین هستند،
گویی باید منتظر آمدن معجزهای باشیم....
اما انتظار معجزه را بعید میدانم!
پرندگان همه خیساند و...
«بسمالله الرحمن الرحیم»
اینجا میشه مجموعهای از تمام دلنوشتههایی که خودم مینویسم.:hanghead:
حقیقت اینه که حرفای زیادی تو دل تکتک ما پنهون شده.
من از دلم میگویم.
مینویسم که شاید حرف دل شما هم بشه و روح شما هم آروم بشه.:610603-1a0facb604ffb92bcf60c0edb893e86b:
اگر حرفی راجعبه متونم...
به نام خداوندی که سرنوشت را خلق کرد.
نام دلنوشته: حمهٔ تقدیر
نام دلنویس: مبینا زارع مویدی
سطح:
محبوب، رتبه دوم مسابقات BDY
مقدمه:
زندگی در یک جوابِ تلخ، با عنوان سرنوشت ختم میشود.
سرگذشتی که رویای آدمی را از هم گسیخته و همه را در باتلاق خود غرق ساخته است.
انگار همانند ماری نیش میزند و انسان...
نام مجموعه: مِهِ مَغْزی
نویسنده: مائین
مقدمه:
مِه، تنها جلوهای از آشفتگی حقیقت است. آنچه را که حقیقتاً وجود دارد، خودخواهانه با لایهای کدر میپوشاند. همان ترفندیست که گاه مغز نیز در اختیارمان خواهد گذاشت.
سازوکار همین است. گسترش افکار، در قالبی نامعقول و غیر معمولتر. به وسعت رویا، کابوس و...