- ارسالیها
- 4,868
- پسندها
- 77,370
- امتیازها
- 95,555
- مدالها
- 48
- نویسنده موضوع
- #11
آدمی شکل نداشت!یعنی اینشکلی نبود از اول!
باران بود
آفتاب بود
موسیقی ِ دهان ِ پرنده ها بود...
آدمیزاد این شکلی نبود از اول!
می خندید می شد دشت ِ گل های بنفش
اشک میریخت می شد موسیقی باران و پنجره
رویا که می بافت می شد خواب ِ فرشته ها
نفس که می کشید زمین را تازه میکرد...
یهو غَّره شد به خودش آدمیزاد!
خیال بَرَش داشت!
نشست و قالبی برای خودش ساخت!
نشست توی قالبی که زیبا بود اما "زیبا" نبود!
قالب چسبید به تنش
شد جزیی از آدمیزاد...
و گیر افتاد آدمی در زندانی که خودش برای خودش ساخت
و از آن روز دیگر
باران و آفتاب و موسیقی ِ دهان پرنده ها خالی از آدمیزادند
با این حال آدمی دلتنگ بود
با این حال آدمی دلتنگ است
دلتنگ ِ شکلی که نداشت...
دلتنگ ِ زیبایی اش
و سالهاست آدمیزاد دلتنگ ِ...
باران بود
آفتاب بود
موسیقی ِ دهان ِ پرنده ها بود...
آدمیزاد این شکلی نبود از اول!
می خندید می شد دشت ِ گل های بنفش
اشک میریخت می شد موسیقی باران و پنجره
رویا که می بافت می شد خواب ِ فرشته ها
نفس که می کشید زمین را تازه میکرد...
یهو غَّره شد به خودش آدمیزاد!
خیال بَرَش داشت!
نشست و قالبی برای خودش ساخت!
نشست توی قالبی که زیبا بود اما "زیبا" نبود!
قالب چسبید به تنش
شد جزیی از آدمیزاد...
و گیر افتاد آدمی در زندانی که خودش برای خودش ساخت
و از آن روز دیگر
باران و آفتاب و موسیقی ِ دهان پرنده ها خالی از آدمیزادند
با این حال آدمی دلتنگ بود
با این حال آدمی دلتنگ است
دلتنگ ِ شکلی که نداشت...
دلتنگ ِ زیبایی اش
و سالهاست آدمیزاد دلتنگ ِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.