متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه رمان آنلاین"زنان عنکبوتی" فراداستانی که از میان جامعه ایران بر می خیزد؛ نوشته نرجس شکوریان فرد

  • نویسنده موضوع فاطمه شکیبا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 4,726
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_دهم

شهاب با چشم هایی گرد شده و ابروهایی پریده گفت:
– می گم یه هفته بعد، تو سوال سخت می پرسی!
سینا قاطعانه گفت:


– فقط تا فردا شهاب. تا فردا به من مورد و مکانی که میشه نفوذی بشه رو می گی!
و از سر میز بلند شد و رفت، اما قبل از این که بیرون برود دوباره رو کرد سمت شهاب و گفت:


– تا امشب گزارش کامل همراه با نظر خودت رو می خوام! بعدش یه کله پاچه مهمون منی! چطوره؟ هوم؟ الان دیگه اون چشم و ابروتو جمع کن!



شب ساعت یازده شهاب تمام موردها را دوباره برای سینا چید و مسیر رفت و آمد همه را بررسی کرد. هم روی مورد باید دقت می کردند و هم زمانی که می خواستند میکروفون را نصب کنند.


شهاب گفت:
-یه چیزو حواست باشه، اگر شب موقع برگشت میکروفون رو نصب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #12
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_یازدهم

سینا فقط به گفتن الحمدلله کفایت کرد.


با ورود زن به داخل ساختمان، آرش، میکروفون را فعال کرد.


سینا جای گزینی برای خودش گذاشت و رفت کنار تیم. آن روز غیر از بگو بخندها و شوخی های زنانه و درد دل ها چیز خاصی عاید سینا نشد. شهاب کلافه از دست زن ها گفت:


– حرفه ای کار می کنند. امروز تمامشون به غیر از مورد سینا مسیر رفت و برگشتشون تغییر کرد.


حتی پنج نفرشون آخرش رفتن خونه ای غیر از خونه ی دو شب پیش و تا الان هم بیرون نیومدن. منم دیگه کل تیم رو مرخص کردم. گفتم اول وقت برن سر همین آدرسا، متوجه می شیم که شب رو موندن یا نه!


سینا رو کرد به امیر و گفت:


– نیرویی که کمک من بود با مورد تونست وارد گفت و گو بشه. الان روند رو ادامه بده باهاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #13
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_دوازدهم

(طلاق حال و هوای خودش رو داره، از یه طرف خوش حالی که راحت شدی و از یه طرف احساس شکست خراش میندازه روی روح و روانت


حتی پشیمان می شی از این که طلاق گرفتی و پیش خودت می گی اگه برگرده حتما قبول می کنی،


چند برابر آرایش می کنی و بلندتر می خندی…


اما خب باز هم حرف ها اذیتت می کنن. خودت هم مدام خودت رو زجر می دی با مرور گذشته.


تازه اشتباهاتت را پیدا می کنی و چون خودت و نمی خواهی تقصیر را گردن کس دیگه بیندازی، اشتباهاتت رو متوجه می شی…


دلت جبران می خواد که یا غرورت نمی ذاره یا دیگه فرصت نیست و…


اعتراضی نبود به طلاق و حال روحی بعدش که نشنیده باشد. از خانواده و دوستان تا هرکس می دیدش.


حتی با گفتن جمله ترحم انگیز:شما که عاشق هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_سیزدهم

اوایل حس می کرد که راحت شده است. برنامه هایی داشت که برایشان جنگیده بود تا به آنها برسد و حالا باید لذتش را می برد و دنبال بقیه ی آرزوهایش هم می رفت.


هفته ها و ماه های اول بعد از طلاق با چند تا از دوستانش را خوش گذراند.


خانه ی جدا از خانواده گرفته و فرصت بیشتری داشت. دنبال کار می گشت و زمان های خالیش را مشغول صفحه ی اینستایش بود که حالا می توانست آن را بالا بکشد.


مخصوصا که می دانست شوهرش مدام او را چک می کند، با این که دیگر نسبتی هم بینشان نبود، اما هر شب که او بود حالش بهتر می شد.


خودش هم با یک شماره ی دیگر صفحه ی او را رصد می کرد. حتی چند بار هم چت کرد و جواب هم گرفت.


شوهرش از این جدایی ناراحت بود و برای زندگی از دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_چهاردهم

-من فقط عکسای خودمو می ذاشتم.
عکس های مهمونیا و پارتی هایی که می رفتم. یا گردش و تفریح. عکسای خودمو دوست داشتم.
البته برام مهم بود که لایک و پیام هم داشته باشم.
پیجم مثل بچه م شده بود. مثل خونه ی خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم.
خیلی راحت… همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.
اما خب آدم نمی تونه تنهایی زندگی کنه، منم از سکوت خونه و تاریک و روشن روز و شب که حتی یک نفر در خونم رو نمی زد بیزار بودم.
البته با دوستام زیاد رفت و آمد داشتم اما اون موقع هایی که یکی باید به دادم می رسید کسی نبود.
منم از خونه می زدم بیرون و حتی مسافرت می رفتیم… من همه ی کارامو سوژه می کردم و برای فالوورام می ذاشتم.
تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_پانزدهم

امیر تازه صفحه را روشن کرده بود که در اتاق با شدت باز شد.


هم زمان، سر سینا و شهاب بالا آمد.


مامور ت.م همان زن لی پوش مترو بود که صورتش برافروخته و دهانش باز بود برای گفتن حرفی اما با دیدن امیر در اتاق،


سرش را پایین انداخت و تنها به سلام آرامی اکتقا کرد.شهاب نگاهی به امیر کرد و روبه او گفت:


– چه طوری؟ چه خبر؟ بیا تو چایی بخور ببینم چند مرده حلاجی!


سرش را انداخت پایین و لب زد:


– نه ممنون. باشه بعدا می گم.


اما قبل از این که در را ببندد امیر صدایش کرد و خواست راحت باشد .


وارد اتاق شد و با کمی مکث مشتش را جلو آورد و باز کرد سیم کارتی بود که:


-آقا من نمی تونم با این خانم ارتباط داشته یاشم. ببخشید هر کاری باشه در خدمتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_شانزدهم

با سکوت امیر بقیه هم حرفی نزدند. نیرو کمی سرش را بالا آورد و گفت:


– آقا این خانوم… خیلی…! ببخشید.


و رفت. امیر سیم کارت را از روی میز برداشت و نگاهش را گرداند روی صورت سینا و شهاب.


هر دو سرشان را گرم بررسی ورقه های روی میز کردند. امیر با کمی تامل به شهاب گفت:


– خانم سعیدی رو در جریان جزییات کار بذار و بهش بگو تو جایگاه یه مرد ارتباط رو حفظ کنه و البته فعلا از خارج هم برنگرده ایران!


نفس راحتی که هر دوتایشان کشیدند یک طرف و هجومشان به طرف پارچ آب یک طرف! شهاب لیوان آب را که سر کشید، امیر گفت:


– الان برو اتاق خانم سعیدی و بگو مطالب سیم کارت رو یه کنترل بکنه و استارت بزنه.
فقط بهش بگو جاهایی که گیر میکنه با خودم در میون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_هفدهم


سینا پرسید:


– بیشتر توی اینستاگرام فعالند انگار؟


آرش توضیحات تکمیلی داد:


– ظاهراً اینه که اینستاگرام یه نرم افزار معمولیه. حتی اوایلش مشهور بود به آلبوم عکس. غیر از این زیاد مطرح نبود.


سینا گفت:
– خوب مخی داشت این مدیر اسراییلی ِفیسبوک، تا دید فیسبوک تو ایران فیلتر شد و محبوبیتش کم شد، اینستاگرام رو خرید! فضای تخصصی عکس. چیزیم پول ندادا، یه میلیون دلار! سر سه سال، ارزش اینستاگرام ۴۹ برابر شد! تو روحش!


آرش ادامه داد:


– که الان با سیاست گذاری های کلان و پشت پرده این غول آمریکایی، ماهیت شبکه اینستاگرام از شبکه اشتراک عکس چی شد؟


سینا سری به تاسف تکون داد و زمزمه وار گفت:


– شبکه بزرگ کاریابی زنان!


آرش رو به سینا کرد و نفس عمیقی کشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_هجدهم


من۳


– کم کم وقتی عکس و فیلم می ذاشتم فقط منتظر بودم اون نظر بده.


اگه اولین نفر نبود حتما دومین نفر بود.


خیلیا نظر می ذاشتند، بعضی عکسام هزارتا پیام دریافت می کرد. خب بعضی هاش فقط فحش بود و درخواستای بد. اما من یاد گرفته بودم از پس خودم بربیام.
لذت میبردم که جواب اینجور آدما رو بدم. شاید هم برام یه جور سرگرمی بود. یعنی حداقل اوائل اینطور بود که برای رفع تنهایی و باکلاس بودن همش کنار گوشی و لب تابم بودم… بعد دیگه عادت کرده بودم، عین یه معتاد تا لحظه ای که خوابم ببره یا اولی که از خواب بیدار میشدم مشغول اینا بودم.


تا اون پیام نداده بود من سرم گرم بود اما اون نوع حرف زدن و عکس العملش با همه فرق داشت. هم کلماتش پربود از شخصیت و محبت، هم مثل یک جنتلمن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا
  • poker
واکنش‌ها[ی پسندها] f@f

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #20
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_نوزدهم


ما۴
شب ساعت یازده سینا خبر داد که هم موسسه خالی شده است و هم هم زمان سه تا مرد و یک زن از خانه ی کناری خارج شده اند.


شهاب قید خانه رفتن را زد و خودش را رساند. هلی کَم را زمان بیشتری توانستند در فضای حیاط موسسه پرواز بدهند. سینا با توجه به تصویری که می دید گفت:



– شهاب برو سمت راست، انگار یه کم پرده کنار رفته، شاید تصویر کامپیوترا مشخص بشه!
شهاب زیر لب غرید:


– نزدیک تر خطرناکه سینا!



– نه! کسی توی اتاق نیست انگار. برو جلو از منتهی الیه پایین زوم کن. چند تا عکس می خوام!



– پس… گردن تو!


– گردن من چرا! با صاحب کار که من و شما نوکرشیم. نادعلی مشهورتو بخون برو!



فضای اتاق خالی از افراد بود یا حداقل الان که این طور پیدا بود. شهاب سر دوربین را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه شکیبا
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] f@f
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
65
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
106
پاسخ‌ها
9
بازدیدها
225
پاسخ‌ها
4
بازدیدها
289
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
228
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
119
عقب
بالا