نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار می دهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن ...
شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است…
و این قدر به فکر راه های دررو نباشید…
خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست!
خدا ، خدای آدم های خلافکار هم هست …
فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد…
او اندِ لطافت
اندِ بخشش
اندِ بیخیال شدن
اندِ چشم پوشی و رفاقت است…
تو نامَت عِشق
کلامَت عِشق
تمامِ خُلق و خویَت عِشق
مَنم مَخلوق
مَنم بی تابِ لذّت ها
مَنم جا مانده از این عِشق
تو آن آیینه ای هَستی
که چَشم از روی تو
بَستم...
وَ تو با مِهرِ والایَت
مَرا بَخشیدی و خواندی
برایَم قصّه ای از عِشق...
برای رابطه با دوستان مجازیم حتما به یک خط اینترنت
و یک نرم افزار پیام رسان احتیاج هست
برای دوست های دنیای واقعی به حرف زدن و به زبان آوردن
و برای ارتباط با عزیزترین کسانم حالات رفتار
و چهره هم کفایت میکند تا حس و حال مرا درک کنند
.
.
.
اما برای رابطه با تو ای خاص ترین مخاطب من
احتیاج به هیچ کدام نیست
تو که از راز نیت های من هم باخبری
از درد های که در چهره و رفتار هم نمی نشیند باخبری
و نه گوشی و اینترنتی نیاز هست برای یاد کردنت هر جا هر لحظه در کنار هر کسی باشم می توانم با تو ارتباط بگیرم
ارتباط با تویی که از خودم به خودم نزدیک تری
تا تو به خاطرِ مَنی،
کَس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان،
تا زِ تو مِهر بُگسَلَم
حاصل عمر صرف شد،
در طلبِ وصال تو
با همه سعی اگر به خود،
رَه ندهی چه حاصلم
فِکرَت من کجا رسد،
در طلب وصال تو
این همه یاد میرود،
وَز تو هنوز غافلم # سعدی