متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های محمدعلی بهمنی

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 28
  • بازدیدها 1,047
  • کاربران تگ شده هیچ

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
تعداد
صورت مسأله را تغيير نمي دهد
حدس بزن
چند بار گفته ايم و شنيده نشده ايم
چند بار شنيده ايم و
باورمان نشده است
چند بار ؟
پدرم مي گفت :
پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را
يک بار هم به زبان نياورد
مادر بزرگ ات اما
يک قرن با او عاشقي کرد

|محمدعلي بهمني|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2
نه از خودم فرار کرده ام
نه از شما
به جستجوي کسي رفته ام که
"مثل هيچ کس نيست"
نگران نباشيديا با او
باز ميگردم
يا او
بازم ميگرداند
تا مثل شما زندگي کنم .

|محمد علي بهمني|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
ساده بگويم
نگاه زاده‌ي علاقه است
وقتي دو چشم روشن عشق
به تو نگاه مي‌كند
تو ديگر از آن خود نيستي
كودك مي‌شوي ، جوان هستي و جواني نمي‌كني
رد مي‌شوي ، پير هستي ، مي‌ماني
هميشه در پي آن گمشده‌اي هستي كه با تو هست و نيست
باز در پي آن علاقه‌ي پنهان
آن نگاه هميشه تازه هستي
از آن دو چشم روشن عشق را
در غبار بي‌امان زمان ، جستجو مي‌كني
غافل از اينكه
او ديگر تكه‌اي از تو شده است
سايه‌اي خوش بر دل تو
گوشه گوشه اين خراب
سرشار از عطر نگاه توست ، عزيز

|محمدعلي بهمني|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
فال‌مان هرچه باشد
باشد ...
حال‌مان را درياب !
خيال‌کن حافظ را گشوده‌اي و مي‌خواني :
« مژده اي دل که مسيحا نفسي مي‌آيد »
يا
« قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود »
چه فرق ؟
فال نخوانده‌ي تو
منم !

|محمدعلي بهمني|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #5
با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست
من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه
با ساعت غرورم _ اما
من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست
ها ... چشم ها را می بندم
ها ... گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم اینک وقت عبور تن توست

|محمدعلی بهمنی|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #6
از خانه بيرون مي‌زنم ، اما کجا امشب ؟
شايد تو مي‌خواهي مرا در کوچه‌ها امشب
پشت ستون سايه‌ها ، روي درخت شب
مي‌جويم اما نيستي در هيچ جا امشب
مي‌دانم آري نيستي ، اما نمي‌دانم
بيهوده مي‌گردم بدنبالت چرا امشب ؟
هرشب تو را بي‌جستجو مي‌يافتم اما
نگذاشت بي‌خوابي بدست آرم تو را امشب
ها ... سايه‌اي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف
ايکاش مي‌ديدم به چشمانم خطا امشب
هرشب صداي پاي تو مي‌آمد از هرچيز
حتي ز برگي هم نمي‌آيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچه‌ها را ، يک نفس کم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نمي‌آرم ، تو که مي‌داني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب
اي ماجراي شعر و شب‌هاي جنونم
آخر چگونه سرکنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #7
تنهايي ام را با تو قسمت مي كنم سهم كمي نيست
گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست
غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصلها را
بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست
بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست
حواي من بر من مگير اين خودستاني را كه بي شك
تنهاتر از من در زمين و آسمانت آدمي نيست
آيينه ام را بر دهان تك تك ياران گرفتم
تا روشنم شد : در ميان مردگانم همدمي نيست
همواره چون من نه : فقط يك لحظه خوب من بينديش
لبريزي از گفتن ولي در هيچ سويت محرمي نيست
من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم
شايد به زخم من كه مي پوشم ز چشم شهر آن را
دردستهاي بي نهايت مهربانش مرهمي نيست
شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر اگرچه
اينك به گوش انتظارم جز صداي مبهمي نيست

|محمد علي بهمني|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #8
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو
هشدار می دهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

| محمد علی بهمنی|
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #9
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی كه بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب كه آرام تر از پلك تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این كه پیوست به هر رود كه دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم كه به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی كه سزاوار تو باز اینها نیست

|محمدعلی بهمنی |
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #10
اینجا برای از تو نوشتن هوا كم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا كم است
اكسیر من نهاینكه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این كیمیا كم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا كه از اهالی این روزگارنیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای كاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین كه منم بردبار نیست

|محمدعلی بهمنی|
 
امضا : R_MāN'8

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا