فال شب یلدا

متون و دلنوشته‌ها سنگ صبور

  • نویسنده موضوع Deniz78
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 3,679
  • کاربران تگ شده هیچ

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #31
سنگ صبور با خالم ارتباط گرفتم
بعد شش سال
شمارشو پیداکردم
رفتم خونش
گریه کردیم
برام غذا پخت
خاطره تعریف کردیم
بغلش کردم
بوی قدیمارو میداد سنگم
بوی حس و حال بچگی و خوشحالیم
میگف نمیخوام دیگه ازدواج کنم
مثکه صابخونه پیش پول خونشو برد بالا
چندروز پیش دیدم ازدواج کرده
همینقدر غریب
سهمم از ازدواج خالم شد یه استوری
و یه تبریک پراز بغض من
کاش مردشو دوست داشته باشه
کاش مردشو بخاطر پول نخواد
کاش دیگه عذاب نکشه
کاش دیگه هیچوقت غمگین نبینمش❤

*تومستی ادما دوباره مهربون میشن*
ابان 1400
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #32
اقا این روزا کلا عجیبه
صب تا شبمو دارم میخوابم و علتشو هنوزنفهمیدم
شاید یکی از علتاش همین بیدارموندنام باشه ولی خب این شب بیداریا که جدید نی
داشتم میگفتم
همه چی عجیب شده
خوشحالم ولی غمگین
غمگینم اما خوشحال
وقتی اهنگ گوش میدم و اشکم میریزه نمیدونم این اشک مال کدوم درده
ولی وقتی میخندم میدونم از چه دردیه این خنده
قروقاطیه همه چی
همه حسای دنیارو دارم و ندارم
هستم و نیستم
خوبم وبد
دورم پر ادم و تنهام
این اخری
فک کنم از همه بدتر بود
خلاصه دوستم گفتم اگ خبری نی
چون واقعا خبری نی
خسته شدم انقد برات زار زدم و از بدبختیام حرف زدم
دلم میخراد یه روز بیام و از دلخوشی ها بگم
از اتفاقات خوب بگم
از خنده غش کردن بگم
از اروم بودن تو شادی بگم
از افتابی بودن هوای بارونی و رنگین کمونش بگم
دوستم مث همیشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #33
میزاجاره کردم
توبلوارلاکانی کوچه شادی
ماهی 400
روزمرگی اذیتم میکنه
ولی عقب نمیکشم
میدونم سختی های الان ایندمو میسازه
کم نمیارم
25دی 1400
اتا لی چاسه از فایک میخونه♡
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #34
من زیر فشارم
کلی درد دارم کلی غم دارم
غصه مادرمو دارم
غصه درد پاهاش
حال روحی داغونش
غصه داداشامو دارم
خسته کار کردنام و پول خوب درنیوردنامم
من خستم
خستم

میدونم سلامتی خانوادم مهم ترین چیزه
میدونم امید و انگیزه مهمه
میدونم الان به نسبت چندماه پیش خیلی پیشرفت کردم
من اینارو میدونم
میدونم ولی غمگینم و دست خودم نیست

فک کنم دلم برای بودن پیش خانوادم تنگ شده

فک کنم دلم میخواد پیششون باشم

فک کنم مامانموومیخوام

دادشمومیخوام

فک کنم خیلی تنهام

عذاب وجدلن دارم


11اسفند1400 رو تخت خوابگاه
ساعت یک و نیم شب
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #35
اون دوستی که همیشه تو دبیرستان
تو زنگای تفریح
حرف میزدیم و از اینده میگفتیم
میگفتیم تو عروسی های همدیگه باید چی بپوشیم
بدون من عروس شد❤️
دنیا همینقد مسخرس
الی زیبا
الی مهربان
دخترک سفید رو
شاید هیچوقت پیام من به دستت نرسه
شایدهیچوقت نفهمی که گهگاهی از دلتنگی دست به دامن پروفایلت میشم
چند وقتی بود دور یه m قلب قرمز گذاشته بودی
دلدادی بالاخره؟؟
دیشب عکس پروفایلتو دیدم
خوشحالم برات
خوشحالم و غمگین
سخته
سخته فراموش کردنت اشنای دیروز
ولی شدنیه غریبه امروز


سه شبه
13اسفند1400
پروفایل الهام رو دید میزنم و تا میتونم اشک میریزم
یه روزی میاد احسان خواجه امیری میخونه
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #36
امروز ...
اواسط اسفند سال 1400
با کلی کارکردن و سختی کشیدن
حتی توانایی خرید یک لباس 200هزارتومنی برای خودم ندارم
مینویسم تا یادم بمونه

روزایی که نمیتونستم چیزایی که میخوام رو بخرم رو یادم میمونه
قوی باش دختر

تو سالن زیبام
نگاه میکنم به مشتریایی که لباسارو پرو میکنن
16 اسفند1400
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #37
امروز اواسط اسفند 1400
فهمیدم خیلی ادم ناشکری هستم
دوتا از دوستای نزدیک پدرشونو اد دست دادن
عزیزشونو از دست دادن
من دنبال چی هستم؟ خرید یه تیکه لباس؟
امروز اواسط اسفند 1400
مینویسم تا یادم بمونه قدر چیزایی که دارمو بدونم
انقدر ناشکری نکنم

17اسفنده
خدایا ببخش منو بابت ناشکریام
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #38
تو سالن زیبایی جدیدی مشغولم
یه عنوان دستیار
همه کاری میکنم اونجا
سوهان میکشم
مواد میزارم
لاک میزنم
مانیکور, میکنم
پدیکور, میکنم
این قبل عیدی پدرمون دراومد
سنگ صبورم نگم واست که از صب مسرفتیم تا یازده شب
انقدری که شب از درد گردن نمیتونستم بخوابم
هرروزی کع میگذشت میگفتم دیگه نمیتونم
دیگه توان ندارم
ولی دیدم هی دارم هی دارم قوی ترمیشم
هلاصه 28ام که نشستم تو اتوبوس تا برگردم شهرم باورم نمیشد که تموم شده
باورم نمیشد کار به اون سنگینی رو تموم کردم
میدونی افتخار کردم بع خودم
بع جسارتم
به قوی بودنم
حقوقمم برای همچین کار سنگینی 1700بود
باورش سخته نع؟؟
خلاصه اقا ما تمام راه های رسیدن به موفقیتی که تو ذهنمونه رو داریم طی میکنیم
سخته ولی میریم جلو
انشاللع کع تهش خیره واسمون
واس همه
واس هرکی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #39
سنگ صبور جونم اومدم بعد ٢ سال


بهم زمان بده


همه چيو برات ميگم


همه چي
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #40
سنگ صبورم ميخوام خلاصه اي از اين دوسالو بهت بگم
من حدود شش ماه تو اون سالن بودم
نميدوني چقد كار ميكردم
از ١٠صبح تا ٧ غروب يكسره وقتي شبا ميرسيدك خوابگاه ديگه ناي هيچكاريو نداشتم
انقدري كه وقت نميكردم غذا بخورم شايد باورت نشه اما همون غذا نخوردنه شد برام عادت
كه ديگه هيچوقت ناهار نخورم
باعث شد تو طول مدت حدود يكسال نزديك ٢٠ كيلو وزن كم كنم.
همزمان تو يه سالن ديگه ميز اجاره كرده بودم
روزاي زوج دستيار بودم و روزاي فرد ميرفتم تواون سالني كه ميز اجاره كرده بودم
مشتريام انگشت شمار بودن ولي واسه هموناهم ذوق داشتم
 
امضا : Deniz78

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا