- ارسالیها
- 622
- پسندها
- 6,044
- امتیازها
- 22,873
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #41
بعد يه مدت تصميم گرفتم از هردوتاي اين سالنو بيام بيرون و برم تو يه سالن بزرگتر
نگم از سختي پيداكردن سالن
هرجا يه سري شرايط خاصي داشت كه من نميتونستم تحمل كنم يه سالن پيدا كردم تو ديلمان بالاخره رفتم سركار حدوذ شش ماهم اونجا بودم ولي اصلا محيط كاريمو دوست نداشتم تعداد لاكامم زياد نبود
براي همين مشتري بهم نميدادن
با هزار تا ارزو رفته بودم ولي همشون دود هوا شده بود
اون تايم دانشگاهم داشتم انقد شرايط سخت بود كه نميدونستم چيكار كنم
بعد شش ماه صاحب سالن گفت بايد بري و فلان
انقد اعتماد به نفسم كم شده بود كه انگاري ديگه نميتونستم كار كنم
وسايلمو بارزدم و اومدم خوابگاه
نگم از سختي پيداكردن سالن
هرجا يه سري شرايط خاصي داشت كه من نميتونستم تحمل كنم يه سالن پيدا كردم تو ديلمان بالاخره رفتم سركار حدوذ شش ماهم اونجا بودم ولي اصلا محيط كاريمو دوست نداشتم تعداد لاكامم زياد نبود
براي همين مشتري بهم نميدادن
با هزار تا ارزو رفته بودم ولي همشون دود هوا شده بود
اون تايم دانشگاهم داشتم انقد شرايط سخت بود كه نميدونستم چيكار كنم
بعد شش ماه صاحب سالن گفت بايد بري و فلان
انقد اعتماد به نفسم كم شده بود كه انگاري ديگه نميتونستم كار كنم
وسايلمو بارزدم و اومدم خوابگاه