...
حالا كه ما ياد گرفته ايم
در هوا مثل يک پرنده
پرواز كنيم
و در دريا مثل يک ماهى
شنا كنيم
فقط يک چيز باقى ميماند،
اینکه بتوانيم مثل يک
آدم روى زمين زندگى كنيم
...
هي اداي آدمهاي قوي رو در آوردیم،
هي زندگي ضربههاي بعدي رو محکم تر زد
ما هم مثل بچههاي تخس که تنبیه ميشن
با چشم اشکآلود با دهن کجي گفتیم:
" اصلا دردم نیومد "
...
یه جایي هست که دیگه منتظر کسي نميمونیم
صداش نميکنیم...
دنبالش نميگردیم...
باهاش حرف نميزنیم...
و با زخمي که رو دلمون موند، مدارا کردیم.
اون روز پارچهي سفید ميکشیم رو قلبمون
و براش آرزوي آرامش ميکنیم
و مرگ عزیزترین دليشو تسلیت ميگیم
یروز میاد که یادمون میره همهچي
یادمون میره کجا دیدیمش
کجا بوسیدیمش
کجا فراموش کردیم و کجا فراموش شدیم.
میاد اون روز...