...
نه کسی برای از دست دادن باقی مانده بود و نه چیزی برای باختن...
آخرین سیگارم را دود کردم...
طعم دیگری داشت
همیشه آخرین ها به یاد ماندنی ترند...
حال مزخرفی داشتم...
اما احساس آزادی میکردم...
وقتی چیزی برای از دست دادن باقی نمانده باشد، زندگی واقعی تر جلوه میکند...
و دشوارتر...
اما من آزاد بودم...
و این حالم را بهتر میکرد...
میتوانستم نفس بکشم بدون آنکه به چیزی فکر کنم و یا میتوانستم بمیرم بدون آنکه کسی برای نبودنم اشک بریزد...