فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار گروس عبدالملکیان

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 326
  • کاربران تگ شده هیچ

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #11
دوسال

دو سال است که می‌دانم

بی‌قراری چیست

درد چیست

مهربانی چیست


دو سال است که می‌دانم

آواز چیست

راز چیست


چشم‌های تو شناسنامه مرا عوض کردند

امروز من دو ساله می‌شوم
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #12
آواز مه

سینه‌ام را آماده کرده‌ام

بلیط قطار را پاره ‌می‌کنم


و با آخرین گله‌ گوزن‌ها

به خانه برمی‌گردم

آن‌قدر شاعرم

که شاخ‌هایم شکوفه داده است


و آوازم

چون مه‌ای بر دریاچه می‌گذرد:


شلیک هر گلوله خشمی است

که از تفنگ کم می‌شود

سینه‌ام را آماده کرده‌ام

تا تو مهربان‌تر شوی...
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #13
قایق کاغذی


یک جفت کفش

چند جفت جوراب با رنگ‌های نارنجی و بنفش

یک جفت گوشواره آبی

یک جفت...

کشتی نوح است

این چمدان که تو می‌بندی!

بعد

صدای در

از پیراهنم گذشت

از سینه‌ام گذشت

از دیوار اتاقم گذشت

از محله‌های قدیمی گذشت

و کودکی‌ام را غمگین کرد


کودک بلند شد

و قایق کاغذی‌اش را بر آب انداخت


او جفت را نمی‌فهمید

تنها سوار شد


آب‌ها به آینده می‌رفتند

همین جا دست بردم به شعر


و زمان را

مثل نخی نازک

بیرون کشیدم از آن

دانه‌های تسبیح ریختند:

من

تو

کودکی

قایق کاغذی

نوح

آینده


تو را

با کودکی ام

بر قایق کاغذی سوار کردم و

به دوردست فرستادم


بعد با نوح

در انتظار طوفان قدم زدیم
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #14
زخم

از بیداری فرار می‌کنی به خواب

می بینی

جای دستبند بر بیداریت درد می‌کند

جای لب‌های خالی بر پیشانیت

جایت در زندگی درد می‌کند،

زخم است...


زخم را باید خاراند

پوستش را کند

پوست را باید کند

انداخت روی مبل

که خانه زیبا شود
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #15
رنگ‌های رفته‌ی دنیا


نه راهی به رویا می‌رسد

نه رویایی به راه


بر می‌گردم

به رنگ‌های رفته‌ دنیا


به موهای مادرم

پیش از آنکه پدر ببافدش


به خاک

پیش از آن که تو در آن به خواب روی


و آن کتاب کوچک غمگین

- پیامبر شدن در جزیره‌ متروک-


از هم

به هم گریخته‌ایم

از خاک

به زیر خاک


و انگار تمام جاده‌ها را

با پرگار کشیده است


و انگار مرگ نقطه‌ای است

که به پایان تمام جمله‌ها می‌آید


و آن پرنده‌ کوچک

که رویای من و تو بود

در دهانش برگی گذاشته‌اند

تا سکوت کند


از شب به شب گریخته‌ایم

دست‌هایت را به تاریکی فرو ببر

و هر چه را که لمس کردی

باور کن
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,253
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #16
غمگین نباش



مسیر خانه ات را

از حافظه کفش‌هایم پاک کرده ام

غمگین نباش!


خودت هم می‌دانی

همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود


زیبایی تو و خستگی این دیوار

که به هر حال به من تکیه داده است


دلم گرفته

درست مثل لک لکی

که بال‌هایش را برای کوچ امتحان می‌کند


دلم گرفته و

می‌دانم

این هواپیما هیچ وقت

بر دریاچه‌ای فرود نمی‌آید


دلم گرفته و

باز نمی‌شود

در این قوطی

سرانجام

قرص‌ها را خواهم خورد
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا