نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

قفسه کتاب >>}~•تیکه‌ی فیلم و کتاب•~{<<

  • نویسنده موضوع Saba Abbasi
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,124
  • بازدیدها 13,622
  • کاربران تگ شده هیچ

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #651
از زمانی که نسبت به سرنوشتم صبور و حتی بی تفاوت شده بودم، زندگانی هم با من سر سازش بیشتری نشان می داد. انسان با همه کشش و کوشش ها به چیزهایی که بیشتر در پی آن هاست کمتر می رسد....!


گرترود / هرمان هسه
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #652
وقتی کسی را دور انداختیم دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او می رویم که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم ...!

زندگی جنگ و دیگر هیچ / اوریانا فالاچی / مترجم: لیلی گلستان
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #653
صورت ماری گل انداخته بود و خوشگل شده بود. (ناخمن) از خودش پرسید اصلاً معمولی یعنی چه؟ همه چیز صورت ماری متناسب بود. هیچ‌چیز زشت نبود. شاید بقیه نمی‌گفتند او قشنگ است یا خوشگل. اما این چهره اصیل بود. زیبایی‌اش برای ناخمن کافی بود. بینی و دهانش درست سر جاشان بودند. باشد، او قشنگ نبود. اما برای ناخمن خوب بود. قیافه‌ی خوبی داشت. طبیعی و دست‌نخورده و ساده. مطمئن بود که با علاقه به یادش خواهد آورد. چشم‌های قهوه‌ای‌اش باهوش و مهربان بود. یک مرد از این بیشتر چه می‌خواهد؟...!

... ناخمن از لبخند زدن آدل هم لذت می‌برد، لبخندهایی که معمولا با اخم همراه بود، انگار که شادی شکل خوشایندی از افسردگی باشد...!

... برای خودت معما نشو ناخمن. شايد همه‌ ما تو تاريكی، تو سايه، تو معما راه می رويم. انكار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #654
وقتی وارد می شوی لباست معرف توست، وقتی می روی حرفهایت...! (ضرب المثل روسی)

... در زندگی خانوادگی اگر قرار باشد قدمی برداشته شود باید میان زن و شوهر اختلاف نظر کامل برقرار باشد یا توافق محبت آمیز. اگر روابط مبهم باشد، یعنی نه این و نه آن، هیچ کاری صورت پذیر نخواهد بود. خانوارهای بسیاری تنها به آن سبب سال ها در وضع واحدی، که زن و شوهر هر دو از آن بیزارند، باقی می مانند که نه توافق کامل میانشان برقرار است و نه اختلاف نظر کلی...!

... انسان می تواند چند ساعت پشت سر هم در یک وضع نشسته بماند و پاها را زیر خود جمع کند، به شرط این که بداند هر وقت که بخواهد می تواند وضع خود راعوض کند و هیچ مانعی او را از این کار باز نخواهد داشت. اما اگر بداند که مجبور است پاهایش را زیر خود جمع کند آن وقت عضلات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #655
این مسئله ی "صداقت" چه خشم آور است! هنگامی که من از صداقت سخن می گویم در فکر صداقت شخص او هستم. وقتی به خودم مراجعه می کنم دیگر نمی فهمم منظور از این کلمه چیست. من هرگز جز آن نیستم که گمان می کنم هستم و این من، همواره در تغییر است، به طوری که غالبا وجود صبح من، وجود شبم را نخواهد شناخت ... هیچ چیزی جز خودم با خودم بیش تر متفاوت نخواهد بود. غالبا در تنهایی است که هیولای وجودم بر من جلوه می کند و من پیوستگی ذاتی خودم را در می یابم...!

... اگر امروز از من بپرسند چه فضیلتی زیباتر از همه است من بی‌تردید چواب می‌دهم :درستکاری.

آه، لورا...! دلم می‌خواست در طول زندگی‌ام، در برابر کم‌ترین زخمه‌ای، صدایی صاف و درست و اصیل به گوش برسانم. تقریباً همه‌ی کسانی که من شناخته‌ام صدای سکه‌ی قلب می‌دهند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #656
یکی دانستن خویش با ذهن به مفهوم اسیر زمان شدن، یعنی اجبار به زندگی کردن، تقریبا به طور کامل از طریق خاطرات و انتظار است. این توهم موجب مشغله ذهنی بی پایان در رابطه با گذشته و آینده و عدم تمایل به محترم شمردن و پذیرش لحظه حال میشود و سبب میگردد به آنچه که هست، اجازه بودن ندهیم. چنین اجباری به این دلیل است که گذشته به شما هویت می بخشد و آینده وعده رستگاری و خوشنودی می دهد. در هر صورت، هر دوی اینها اوهامی بیش نیستند...!

... خویش را با ذهن یکی دانستن موجب فکر کردن غیر ارادی می شود. ناتوانی در متوقف کردن افکار بیماری وحشتناکی است که از آن آگاه نیستیم و چون تقریبا همه از آن رنج می برند، روندی طبیعی تلقی می شود. این سر و صدای بی وقفه، مانع دستیابی به سکون درون که از "بودن" جدانشدنی است، می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #657
به سلامتی سکوت که سرشار از ناگفته هاست! جرات کنید حقیقی باشید. جرات کنید زشت باشید! خود را همان که هستید نشان دهید. هرچه میخواهید باشید فقط خودتان باشید! انسان باشید...!


ژان کریستف / رومن رولان
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #658
... تو بودی که بعدها گفتی هیچ چیز تضمین ندارد و رابطه آدم ها یخچال و لباسشویی نیست که گارانتی داشته باشد. یک روز هست و یک روز نیست و اگر کسی تضمینی بدهد دروغ گفته است...!

... وقتی آدم به چیزی که می خواهد نمی رسد، زیاد دور نمی رود. همان حوالی پرسه می زند و به آشناترین چیز نزدیک به او، شبیه او چنگ می زند...!

... فکر می کردم آدم ها همان طور که آمده اند، می روند. نمی دانستم که نمی روند. می مانند. اثرشان می ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند...!

... زندگی کردن را به ما یاد نداده اند. در مورد کائنات می توانیم ساعت ها حرف بزنیم ولی از پس ساده ترین مشکلات زندگی مان بر نمی آییم. بزرگ شده ایم ولی تربیت نشده ایم...!

... مردهای من عاشق نمی شدند. دم دست بودند ولی مال من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #659
شب؟ شب یعنی چه؟ شب یک حالت از وقت است. من غرق در وقتم. شب منطقی است که شب باشد. شب هست. اشکال در شب نیست. اشکال در نبودنِ نور است؛ و در نشستن و گفتن که صبر باید کرد، و انتظارِ صبح باید داشت. وقتی که در شب قطبی نشسته‌ام شش ‌ماه انتظار یک عُمر است، شمع را روشن کن. شمع روشن کردن کاری است، و آفتاب زدن اتّفاقِ نجومی. شمع روشن کن، و باز شمع روشن کن.

و قانع نشو به نورِ حقیرِ حباب. و بس کن از این نشستن و گفتن که صبح می‌آید. آه، این‌ها کلیشه است، مانندِ مُهرِ لاستیکی است، تکراری است،‌ فرسوده است، این‌ها به دردِ شاعرانِ خانه‌ی فرهنگ می‌خورد. مانندِ این‌که آفتاب درخواهد آمد.

ما در کتاب اوّل خواندیم که ماه سی روز است، یعنی سی‌بار صبح در هر ماه، سی‌بار آفتاب زدن. بس نیست؟ این دیگر وعده نمی‌خواهد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #660
ایوان ایوانیچ از این پهلو به آن پهلو شد، گفت: «می آن به آدم دروغ می گن، آدم دروغ ها رو می بینه و به روی خودش نمی آره. در واقع، اونها رو تحمل می کنه اون وقت فکر می کنن آدم احمقه، نمی فهمه. بعد ناسزاها و تحقیرها رو تحمل می کنه و جرئت نمی کنه جانب آدم های درستکار و آزاده رو بگیره. اون وقت آدم خودش هم دروغ میگه و لبخند میزنه و اینها همه به خاطر یه لقمه نون؛ به خاطر گوشه ی دنج؛ به خاطر یه مقام پست بی ارزش. نه، آدم نباید اینجور به زندگی ادامه بده»...!


بهترین داستان های کوتاه / آنتوان پاولوویچ چخوف / مترجم: احمد گلشیری
 
امضا : S O-O M

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
398
پاسخ‌ها
123
بازدیدها
13,613

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا