متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

قفسه کتاب >>}~•تیکه‌ی فیلم و کتاب•~{<<

  • نویسنده موضوع Saba Abbasi
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,124
  • بازدیدها 13,443
  • کاربران تگ شده هیچ

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #881
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، همه چیز است. به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی. حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده!
آگاهی بر زندگی برتر از خود زندگی است،
شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است.
این است چیزی که باید با آن بجنگیم!
و من خواهم جنگید،
علیه آن خواهم جنگید!
اگر همه ی ما می خواستیم،
همه چیز را می شد بلافاصله درست کرد...!

رویای آدم مضحک | مجموع هفت داستان کوتاه | فیودور داستایفسکی | مترجم: رضا رضایی
 
امضا : S O-O M
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] هوم

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #882
آنچه آدم را پیر می‌کند نگاه به گذشته و حسرت فرصت‌های از دست رفته است. حساب و کتاب روزهای گذشته آدم را زود پیر می‌کند و جز، بینی تیرکشیده و چشمان حریص و بی‌فروغ، چیزی از او باقی نمی‌گذارد...!

دیروزهای ما | ناتالیا گینزبورگ | مترجم: منوچهر افسری
 
امضا : S O-O M
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] هوم

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #883
... تنهایی بخشی از هستی است، باید با آن رو در رو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهم ترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی است. هر یک از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نورکشتی‌های دیگر را می‌بینیم، کشتی‌هایی که به آنها دسترسی نداریم ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می‌بخشد. ما از تنهایی و درماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول‌های بی روزنمان را بشکافیم، متوجه می‌شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی، راهی برای همدردی با دیگران به رویمان می‌گشاید و به این ترتیب، دیگر چندان وحشت زده نخواهیم بود. پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربه‌ای مشترک دارند، به هم می‌پیوندد...!

روان درمانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] هوم

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #884
جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید...!

ژان کریستف | رومن رولان | مترجم: م. ا. به آذین
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #885
ﺑﯽ ﺟھﺖ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﺎطﺮه ای را ﮐﻪ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﺪه وادار ﺑﻪ ذوب ﺷﺪن ﮐﺮد؛ در آن ﺻﻮرت اﯾﻦ ﺗﮑﻪ ھﺎی ﯾﺦ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ آب ﮐﺜﯿﻒ و ﻟﺰﺟﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﻣﯽ ﭼﮑﺪ. ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ را ﻧﺒﺎﯾﺪ دوﺑﺎره زﻧﺪه ﮐﺮد؛ از ذھﻦ ﻧﺮم و ﻧﺎزک ﺷﺪه ی آدم ﺑﺎﻟﻎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺪت وﺣﺪت اﺣﺴﺎﺳﺎت ﮐﻮدﮐﺎﻧﻪ را دوﺑﺎره اﺣﯿﺎ ﮐﻨﺪ و ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ
درﺑﯿﺎورد...!

ﺑﯿﻠﯿﺎرد در ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻪ و ﻧﯿﻢ | ھﺎﯾﻨﺮﯾﺶ ﺑﻞ | مترجم: کیکاووس جهانداری
 
امضا : S O-O M
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] هوم

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #886
اﯾﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﻢ ﺷﻮ ﺑﺮای ﻣﻦ تنها ﯾﮏ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮد، ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﯽ زده ﺑﺎﺷﻢ. ﺑﻪ اﺗﻔﺎق واﻗﻌﯽ ﺗﻮی اﯾﻦ ﮔﻢ ﺷﺪن ﻓﮑﺮ ﻧﮑﺮده ﺑﻮدم. آن ﻗﺪر اﺻﺮار ﺑﻪ رﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺮدم داﺷﺘﯽ ﮐﻪ از ﺣﺮﺻﻢ ﭼﯿﺰی ﭘﺮاﻧﺪم. ﮔﻢ ﺷﻮ ﺑﺮای ﻣﻦ ﺗﻨهﺎ دو ﺑﺎر ﺑﺎز و ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪن ﻟﺐ ھﺎ ﺑﻮد و ﺗﮑﺮار دو ﻣﺼﻮت ُا ﮐﻪ دو ﺛﺎﻧﯿﻪ ای ھﻢ روی ﻟﺐ ﺗﻤﺎم ﻣﯽ ﺷﺪ و ھﻢ ﺗﻮی ذھﻦ؛ در ردﯾﻒ ھﻤﺎن ﻏﺮوﻟﻨﺪھﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ دﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ھﺎی ﭼﻤﻮش ﺳﺮ ﮐﻼس ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻨﺪ و ﺗﻨﺪﺗﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ. ﭼﻪ ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ اﯾﻦ ﻗﺪر ﺑﯽ ظﺮﻓﯿﺘﯽ ﮐﻪ واﻗﻌﺎً ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮی، ﻣﯽ روی ﺗﻮی ﺧﯿﺎﺑﺎن و ﺳﺮت را ﺑﻪ ﭼﯿﺰی، ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ، ﻣﯽ ﮐﻮﺑﺎﻧﯽ. ھﺮ ﭼﻪ ﺑﻮد، ﺗﺎزه ﺣﺎﻻ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ را ﻓهﻤﯿﺪه ام...!

آن ھﺎ ﮐﻢ از ﻣﺎھﯽ ھﺎ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ | ﺷﯿﻮا ﻣﻘﺎﻧﻠﻮ
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #887
در بیداری شان مرا می گویند:
تو و جهانی که در آن زندگی می کنی، جز دانه ی ماسه ای بر ساحل بیکران دریایی لایتناهی نیستید.
و من، در رویایم به آن ها می گویم:
من، دریایی لایتناهی هستم، و همه ی عالم، جز دانه ای ماسه
بر ساحل من نیست.

آیا آدم ندید؟| جبران خلیل جبران | مترجم: محسن نیکبخت
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #888
کم و بیش این احساس کنستانسیا را درک می‌کنم که عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیش‌‌‌‌‌تر شبیه بیمه‌نامه است یا بدتر از آن، گواهی حسن رفتار. و این در نهایت به بی‌خیالی می‌انجامد. پس شاید من باید ممنونِ آن بگو مگوهایی باشم که قبلاً میان من و کنستانسیا پیش می‌آمد. چون این نشانه‌ی آن است که ما زندگی زناشویی‌مان را محک می‌زدیم و آن را به بی‌خیالی محض که زاییده‌ی امنیت کامل است نمی‌سپردیم...!

کنستانسیا | کارلوس فوئنتس | مترجم: عبدالله کوثری
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #889
دو راهب ذن، تانزان و اِکیدو، در راهی در خارج از شهر، که بعد از باران شدیدی به شدت گِل‌آلود شده بود، قدم می‌زدند. نزدیکی دهکده به زن جوانی برخوردند که سعی می‌کرد از جاده رد شود، ولی گِل آن‌قدر عمیق بود که ممکن بود کیمونوی ابریشمیش خراب شود. تانزان بدون درنگ او را بلند کرد و به طرف دیگر بُرد.

راهب‌ها در سکوت به راهشان ادامه دادند. پنج ساعت بعد وقتی داشتند وارد معبدی می‌شدند که محل سکونتشان بود، اکیدو دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و پرسید: چرا آن دختر را از جاده رد کردی؟ ما راهب‌ها نباید چنین کارهایی بکنیم.

تانزان گفت: من ساعت‌ها پیش آن دختر را زمین گذاشتم و تو هنوز داری او را به دوش می‌کشی؟...!

طلوع زمینی نو | اکهارت تول | مترجم: مریم تقدیسی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #890
هزار بار چای دم کردم و یک میلیون چای قند پهلو نوشیده ام. سی هزار بار حمام کرده ام و سی و پنج هزار بار لباسهایم را شسته ام. هزار دفعه کنار پنجره نشسته ام. چهل بار چمن ها را زده ام و چهار صد دفعه نگاهشان کرده ام. گاهی قشنگ و شاداب بوده اند و بیشتر وقتها خالی و غمگین.

سیصد دفعه به تلفن جواب داده ام وسی هزار بار به تنهایی ام فکر کرده ام. نود بار همه خانه را جارو زده ام، هشتاد بار همه جا را گرد گیری کرده ام. ده دفعه پرده ها را شسته ام و ده هزار دفعه شیشه ها را تمیز کرده ام.

دویست روزنامه خوانده ام. ده پوند لاتاری خریده ام. سیصد بار برنامه های تلویزیون را نگاه کرده ام. هیچ چیز ضبط نکرده ام. دو هزار دفعه رادیو گوش کرده ام و یک بار خوابم برده است.

چهل و نه بار سینما رفته ام. یک رمان نوشته ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
394
پاسخ‌ها
123
بازدیدها
13,567

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا