نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

قفسه کتاب >>}~•تیکه‌ی فیلم و کتاب•~{<<

  • نویسنده موضوع Saba Abbasi
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,124
  • بازدیدها 13,834
  • کاربران تگ شده هیچ

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #861
از این که می‌شنوم هنوز چیزی به نام "وظیفه‌ی زناشویی" وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با زور در مردم به وجود آورد...!

... به اعتقاد من, عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است:"عصر فحشا". مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند...!

... یک وسیلۀ درمان موقتی وجود دارد، آن اَلکُل است، و یک وسیلۀ درمان قطعی و همیشگی می‌تواند وجود داشته باشد، و آن ماری است. ماری مرا ترک کرده است. دلقکی که به مِی‌خوارگی بیُفتد زودتر از یک شیروانی‌ساز م**س.ت سقوط می‌کند...!

( اسقف رو به هانس ): به نظر شما خوب بودم؟
طوری از من لغت به لغت می پرسید و میل داشت مهر تایید بر سخنرانی او بزنم که گویی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #862
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند." عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود "عطر حس های آدم را بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است"...!

رویای تبت | فریبا وفی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #863
بهتر است خیال برت ندارد، آدم‌ها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصی خودش با دیگری حرف می‌زند. هر کس برای خودش و دنیا برای همه. عشق که به میدان می‌آید، هرکدام از طرفین سعی می‌کنند دردشان را روی دوش دیگری بیندازند، ولی هر کاری که بکنند بی‌نتیجه است و درد‌هاشان را دست نخورده نگه می‌دارند و دوباره از سر می‌گیرند، باز هم سعی می‌کنند جایی برایش پیدا کنند. می‌گویند: شما دختر قشنگی هستید. و زندگی دوباره آن‌ها را به چنگ می‌گیرد تا وقتی که دوباره‌‌ همان حقه را سوار کنند و بگویند: شما دختر خیلی قشنگی هستید. وسط این دو ماجرا به خودت می‌نازی که توانسته‌ای از شر دردت خلاص بشوی، ولی عالم و آدم می‌دانند که ابدا حقیقت ندارد و دربست و تمام و کمال نگهش داشته‌ای. مگر نه؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #864
می دونی آخر هر عشق ته تهش چیه؟ یا مرگه یا جدایی یا عادت یه وقتایی هم نفرت.
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن؛
اونا که عشقشون با جدایی تموم بشه غمگینن؛
اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن؛
اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه، بدبختن. از هر بیچاره یی بیچاره ترن.
تا حالا فکرشو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟...!

امشب نه شهرزاد | حسین یعقوبی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #865
نذار ابهت هیج آدم خبره ای تو رو بگیره. اون بهت می گه که: "دوست عزیز، من بیست ساله که این کارمه!"
آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده...!

بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن | کورت توخولسکی | مترجم: محمد حسین عضدانلو
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #866
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت. عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم.
هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست...!

سلوک | محمود دولت آبادی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #867
در فلسفه ی بارون جایی برای اینگونه استدلال ها نبود.
- رنج یک چیز منفی است.
- باید همیشه با رنج و درد مبارزه کرد.
- هیچ چیز جلودار عشق نیست.
- چیزهایی هست که من هرگز نمی توانم بپذیرم...!

بارون درخت نشین | ایتالو کالوینو | مترجم: مهدی سحابی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #868
دیکتاتورها هم عاشق می شوند
خان سنگتاب گم شده است و این آخرین چیزی ست که از او به جا مانده است:

نامه هفتم:
به راستی ای کاش عشق را هم ممنوع می‌کردم.
آنگاه همه می‌‌خواستند عاشق باشند.
همه شب‌ها در خانه‌هایشان یواشکی عاشقی می‌کردند...
رعیت را به جرمِ عاشقی شلاق می‌زدیم
به جرم عاشقی ممنوع الخروج ــ ممنوع المصاحبه ــ ممنوع‌الکار و هزاران ممنوع‌الهای دگر می‌شدند...
و شاید در آن هنگام تو هم عاشقی می‌کردی...!

خام بُدم پخته شدم بلکه پسندیده شدم | کیومرث مرزبان | ناشر: ناکجا
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #869
و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد...!

زمین انسان ها | آنتوان دو سنت اگزوپری | مترجم: سروش حبیبی
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #870
كدام منطق بايد ما را از رنج تحمل ناپذير لحظه ای نجات دهد، كه در آن فردی كه می پرستيمش و نزديكی او برای زندگی و حتی تن مان حياتی است، با قلبی بی تفاوت و شايد راضی با غيبت هميشگی ما، كنار می آيد؟...!

برهوت عشق | فرانسوا مورياك | مترجم: اصغر نوری
 
امضا : S O-O M

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
404
پاسخ‌ها
123
بازدیدها
13,661

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا