متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب منطق والدین@-@

  • نویسنده موضوع Sita_mh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 400
  • کاربران تگ شده هیچ

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
قراره عجیب ترین و روی مخ ترین منطقانه های والدین رو مشاهده کنین
پس خودتونو واسش آماده کنین !!
Sita-​
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #2
(وقتی من آهنگ انگلیسی گوش میدم )

مامان: این چرتو پرتای مزخرف چیه گوش میدی؟

- مگه میدونی دارن چی میخونن که که میگی چرته ؟!

مامان: نه ولی چون که من نمیفهمم چی میگن پس چرته..

من: ...!!
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
(وقتی من به عکسای بیلی ایلیش نگاه میکنم )

م.م: حالم ازین دختره ایکبیری بهم‌ میخوره

-مگه تو میدونی چجور آدمیه که حالت ازش بهم میخوره؟

م.م:نه

-پس چرا ازش بدت میاد؟؟

م.م:چون تو به آهنگاش گوش میدی و دوسش داری...

پ.ن:من شیطانم از هرچی و هرکی خوشم بیاد بده @-@
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
(وقتی من میخوام خط چشم بکشم )

م.م:خط چشم نکش
-چرا؟
م.م:چون چشم ابروت مشکی خط چشم سیاهت میکنه...
-پس هیچ چشم ابرو مشکی ای تو دنیا خط چشم نمیکشه؟؟
م.م: چرا میکشن ولی تو چشمات مشکی تره ...

من-_- چشمم -_- ابروم-_- خط چشم :○
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #5
(این داستان بحث منطقی)

ب.ب: من آدم منطقی ای هستم...
-چه خوب پس بیا منطقی صحبت کنیم، چرا با ۳۹ درجه دما کولرو خاموش میکنی؟
ب.ب: چون خونه مثل سایه میمونه سایه هم که خنکه حالا اگه فهمیدی خفه شو :))
-بله منطقی بود متشکرم -_-
ب.ب: خواهش میکنم حالا گمشو برو از سایه لذت ببر :)

( کولر ازین همه منطق منفجر شد و ادامه ی وظیفشو به سایه سپرد)
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #6
-چرا به من اجازه ی حرف زدن نمیدین ؟؟
ب.ب:من کی نزاشتم تو حرف بزنی من فقط میگم خفه شو بد میگم؟؟...
-نه اصلا @-@
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #7
-چرا مثل دیکتاتورا رفتار میکنی ؟؟

-من کی مثل دیکتاتورا رفتار کردم من فقط میگم کسی غلط میکنه رو حرف من حرف بزنه این دیکتاتورانس ؟؟

-نه من همینجا از تو و هیتلر و فیدل کاسترو و موسولینی و استالین و عذر خواهی میکنم من زود قضاوت کردم @-@
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #8
(وقتی به یه مهمونی تقریبا نزدیک میریم )

م.م: شالتو بزار!
- مگه اینا همونایی نیستن که تو عروسی موهامونو میبینن :/

م.م: چرا ولی تو عروسی با وجود بقیه کسی خر نشده بیاد به تو نگاه کنه ولی اینجا ناخاسته هم چشمشون بت میخوره پس زر نزن :)

-موهام ریخت :)
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #9
- یه سئوال جالب چرا وقتی من میخوام بیام تو اتاق شما در میزنم ولی شما هیچوقت در نمیزنین یهو میاین تو؟؟ شاید من کار خصوصی داشتم:/

م.م: دقیقا بخاطر همین در نمیزنیم که کار خصوصیتو بفهمیم :))

-فک کنم باید معنی کلمه خصوصی رو تغییر بدن @-@
 

Sita_mh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
445
امتیازها
2,603
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #10
(وسط دعوا)

م.م:اخه من نمیفهم کدوم....،.... یی تورو تربیت کرده که تو انقدر پررو بی ادبی من که هیچوقت حرف بدی از دهنم در نیومده که تویه ....،.... اینجوری شدی

-نه بابا تقصیر شما نیس که، نه شما هیچوقت حرفی نزدی اینارو جبرئیل میومده در گوش من گفته یاد گرفتم تربیت منم که اصلا کار شما نبوده تو خیابون بزرگ شدم :/

م.م: والا همینو بگو -_-

(این شد که جبرئیل تربیت بد منو گردن گرفتو قائله ختم بخیر شد )
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا