خیلی
اخرشم با دبیر ریاضیم بود
خاب بودم سر کلاس صدام کرد برم پای تخته ع لجش
تو اوج خاب پاشدم رفتم پا تخته هیچی بلد نبودم گف خودم کمکت میکنم
کمک ک نکرد هیچ تازه اعصابمم قهوهای کرد
هی بم گف اگ یکم نگا میکردی رو کتاب اینطوری نمیشد
هی گف هی گف منم عصبی شدم یهو
گپو زدم محکم ب تخته و داد زدمو گفتم خو برو ب همونایی ک رو کتابو نگا میکنن بگو بیان حلش کنن
بعدم ع کلاس زدم بیرون درو هم در حد انفجار کوبیدم بهم